جدول جو
جدول جو

معنی سرزده - جستجوی لغت در جدول جو

سرزده
به طور ناگهانی و بی خبر، کسی که ناگهانی و بی خبر و گستاخانه به جایی وارد شود، سرکوفته
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
فرهنگ فارسی عمید
سرزده
ناگهانی بی خبر: سر زده وارد شد
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
فرهنگ لغت هوشیار
سرزده
((~. زَ دِ))
ناگهانی، بی خبر
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
فرهنگ فارسی معین
سرزده
بی خبر
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروده
تصویر سروده
شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد، گفته و خوانده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترزده
تصویر ترزده
قبالۀ خانه، باغ و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیزده
تصویر سیزده
عدد ۱۳، عدد بعد از دوازده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزده
تصویر سبزده
آسمان، سبزتشت، سبزکوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزده
تصویر گرزده
آنکه بیماری جرب دارد مبتلی به گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروده
تصویر سروده
خوانده شده (آواز)، ساخته شده (شعر و سرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیزده
تصویر سیزده
دوازده بعلاوه یک ده به علاوه سه. (13)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهده
تصویر سرهده
بریدن کوهان، نیکو پروری کودک را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراده
تصویر سراده
زینسازی
فرهنگ لغت هوشیار
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزده
تصویر سبزده
آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروده
تصویر سروده
((سُ دَ یا دِ))
خوانده شده، گفته شده، شعر، شعر ساخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
((~. زِ دَ یا دِ))
شادمان، سرحال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیزده
تصویر سیزده
((دَ))
دوازده به علاوه یک (13)
سیزده به در روز: سیزدهم فروردین. می گویند نحس است و باید به دشت و صحرا رفت و نحسی آن را به در کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروده
تصویر سروده
شعر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرزدن
تصویر سرزدن
مراجعه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
حيويٌّ , حيويٌ , حيٌّ , سريعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
Brisk, Pert, Frisky, Zippy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
живой , игривый
دیکشنری فارسی به روسی
живий , жвавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
活跃的 , 活泼的
دیکشنری فارسی به چینی
animado, brincalhão, vivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
जीवंत , चंचल
دیکشنری فارسی به هندی