- سردسیر
- جایی که سرد باشد ییلاق مقابل گرمسیر
معنی سردسیر - جستجوی لغت در جدول جو
- سردسیر
- مقابل گرمسیر، سرزمینی که هوای آن سرد باشد، ییلاق، جای سرد، بسیار سرد
- سردسیر ((سَ))
- ییلاق، جای سرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به سرد سیر نواحی سرد سیری
کسی که اخبار روزنامه ها زیر نظر او تهیه میشود
کسی که مقالات و اخبار روزنامه یا مجله زیر نظر او تهیه و تنظیم شود و بعد از صاحب امتیاز و مدیر دارای اختیارات برای اداره کردن امور روزنامه و حک و اصلاح مطالب آن باشد
کسیکه در شجاعت و قدرت و نیرومندی بی تهور وبی باک باشد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شیر زیبا، آنکه حکومت مقدس دارد، شهریاری مقدس، پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان، ، فرزند ساسان
موعود، موعد
آق سقل
روز موعود
متصدی کل، صاحب دفتر اسناد رسمی
آنچه بر سر دست یا در دست باشد، چوبی که قلندران بر سر دست گیرند، طعام و شرابی که حاضر باشد یا زود حاضر کنند ماحضر
پیشوا، قائد، رئیس
عمل و شغل سر دبیر
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک
هر یک از تخته هایی که زیر تیر سقف گذارند، قسمی از تیر که از ساختمان بیرون ماند
با شرم و حیا
آلبالو
واژگون، رو به پائین
سپهسالاری، فرماندهی سپاه، کنایه از ریاست ایل و طایفه
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
عجولانه، چیزی که بر سر دست یا دم دست باشد، کاری که بر سر دست و فوری و بی درنگ انجام دهند، آنچه حاضر باشد یا زود حاضر شود از طعام و شراب، برای مثال باده ای چند خورد سردستی / روی صحرا شد از سر مستی (نظامی۴ - ۵۷۲)
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم سرگروه، سرکرده
آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
دارای سراشیبی، سرنگون، مقابل سربالا، رو به پایین
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا می کند، کنایه از اولین نفر گروه، رهبر
موعد، در بانکداری موعد پرداخت پول سند، دفتر تقویم دار
کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم
منطقه ای که مردمان چادر نشین زمستان ها به آنجا کوچ می کنند، قشلاق، دارای آب و هوای گرم
آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
زمینی که بالخصه بسیار گرم باشد، مقابل سردسیر