- سردری
- بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
معنی سردری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دراز خایه، ددری
آقایی
سختی و کاری که بی اندیشه و تامل کنند
دردی که در سر پیدا شود
جمع سریه، کنیزکان
منسوب به سریر، معالجات بالینی
ریاست پیشوایی سرپرستی، پادشاهی سلطنت، تفوق
سخت و دراز، کمان استوار، نیزه کبود، پیکان سفید، شیر از جانوران، ستبر، پیگال
ریاست، حکمرانی، بزرگی
دردی که در سر پیدا شود، درد سر
سپهسالاری، فرماندهی سپاه، کنایه از ریاست ایل و طایفه
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
سریت ها، کنیزهای مخصوص هم بستر شدن، جمع واژۀ سریت
کاری که بی تامل و از روی سستی و سهل انگاری انجام داده شود، سخن یاوه، بیهوده و نسنجیده
مرده ریگ: شما را بدان مردری خواسته بران گونه بر دل شد آراسته. (شا)
منسوب به هردر آنکه هرلحظه بدری روی آرد وبخانه ای رود، هرجایی، بی پایه بی اساس بی ربط: (دعوای اوسرسری بودست وسخن او هردری)
نوعی لباس بلند مردانه که پشتش چین داشته روی لباس های دیگر می پوشیدند
سالاری، مهتری
Offhandedly
небрежно
beiläufig
неуважно
od niechcenia
despreocupadamente
in modo superficiale
despreocupadamente
de manière désinvolte
achteloos
लापरवाह ढंग से
tanpa basa-basi
بطريقةٍ متهاونةٍ