معنی سریری - فرهنگ فارسی معین
معنی سریری
- سریری((سَ))
- منسوب به سریر، معالجات بالینی
تصویر سریری
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با سریری
حریری
- حریری
- پرندی، پرند باف، پرند فروش حریر باف ابریشم تاب، حریر فروش
فرهنگ لغت هوشیار
سردری
- سردری
- بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار
سرگیری
- سرگیری
- گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار