جدول جو
جدول جو

معنی سردانیه - جستجوی لغت در جدول جو

سردانیه
(سَ نی یَ)
جزیره ای است بزرگ به دریای مغرب. (منتهی الارب). جزیره ای است در بحر مغرب کبیر که غیر از صقلیه و اقریطس جزیره ای بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان). جزیره ای است متعلق به ایتالیا واقع در جنوب جزیره کرس که دارای 880000 تن جمعیت است و شهر معتبرآن کاگابیاری است. (از ناظم الاطباء). نام جزیره ای است به دریای روم اندر جنوب رومیه، گرد او سیصد میل است. (حدود العالم). و رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 21، 140، 141، 142 و الحلل السندسیه ص 110، 290، 292، 293، 294، 299، 308، 313، 320، 321، 322 و 324 شود
لغت نامه دهخدا
سردانیه
(سَ یَ)
جزیره ای بزرگ در بحر مغرب، آنجا پس از اندلس و صقلیه و اقریطش بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردانیا
تصویر گردانیا
گردانیه، گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانیه
تصویر گردانیه
گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردخانه
تصویر سردخانه
محلی دربسته و سرپوشیده با دمای پایین و ثابت برای نگهداری گوشت، میوه و سایر چیزهای فاسدشدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانده
تصویر گردانده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
(تی یَ)
ده کوچکی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 12 هزارگزی شمال فدیشه. زمین آب جلگه ای و هوای آن معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است، 39 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سُ یِ)
سبرانژه. نام پارلمان بلغارستان است. (لاروس)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُ نی یَ)
نام یک نوع پولی بوده است که از زر می ساخته اند. (نقود ص 67)
لغت نامه دهخدا
(خُ ذی یَ)
جام می که ایام عید در آن شراب می نوشند. (از حاشیۀ ص 172 کتاب الجماهر بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(خَ نی یَ)
فرقه ای است از صابئیان و آنان را چهارتن معلمان است: عاذیمون، هرمس، اعیانا، اواذی. گویند که اواذی پیاز و باقلی بر آنان حرام کرده است و گفته بروزی سه بار باید نماز کنند و از جنابت غسل واجب دانند، همچنانکه از مسح میت و گوشت خوک و سگ و از مرغان هر ذات مخلب و کبوتر را پلید شمارند و از شراب و سکر و تدخین منع کنند و تزویج را جز با اجازۀ ولی و حضور شهود باطل گویند و میان دو زن جمع نکنند و طلاق را جز بحکم حاکم روایی ندهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ نی یَ)
عمامهٌ حرقانیّه، دستار خاکستری رنگ. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ نی یِ)
دهی از بخش حومه شهرستان ایرانشهر. سکنه 200 تن. آب از قنات. محصول آنجا غلات، ذرت، خرما، لبنیات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بْرِ / بِ رِ یَ)
برتانیه. بریطانیا. (نخبهالدهر دمشقی). رجوع به بریطانیا شود.
- بحر برطانیه، بحر انگلطره. بحر مانش. دریای مانش. (یادداشت مؤلف).
- برطانیهالکبیر، بریتانیای کبیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بریتانیای کبیر شود، ناقۀ نجیب بسیارشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نی یَ)
نوعی از گاو باریک سم تنک پوست که چند کوهان دارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ نی یَ)
دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرم شهر. دارای 250 تن سکنه است. آب آنجا از شطالعرب. محصول آن خرما است. شغل اهالی حصیربافی و زراعت است. آبادی کوت کمه نیز جزء قریۀ بالا منظور گردیده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ بی یَ)
طایفه ای از غلات دوازده امامیان که منتظر خروج مهدی هستند از سردابی که در ری است و هر بامداد جمعه پس از نماز اسبی لگام کرده بدانجا برند و سه بار گویند یا امام بسم الله. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ نی یَ)
زنبیل. (دزی ج 1 ص 649)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
مرغی است. (مهذب الاسماء). گنجشک سیاه. (دهار). مرغکی باشد چند قبضۀ کف، خرما و انگور خورد. (از اقرب الموارد). سار ملخ خوار. رجوع به سودانی و سودانیات شود
لغت نامه دهخدا
(گَ یَ / یِ)
نام پرده ای از موسیقی. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
در حدود العالم و معجم البلدان نیامده، ظاهراً مصحف ’سدانه’ بمعنی خدمت کعبه یا بتخانه کردن است. (منتهی الارب). و اجداد برامکه سدانت نوبهار بلخ داشته. رجوع کنید به اخبار برامکه به اهتمام عبدالعظیم قریب 1312 هجری شمسی تهران حاشیۀ ص ح، حاشیۀ 2 و ص ی حاشیۀ 2 و انجمن آرای ناصری (ذیل نوبهار). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). قریه ای است از قراء بلخ که از روزگار منوچهرشاه تا آغاز استیلای اسلام از موقوفات آتشکدۀ نوبهار بود و تولیت آن با هر کس بود، او را برمک میگفتند و اصل طایفۀ برامکه از آن دودمان است که بعد از اسلام مسلمان شدند، و اصل این لغت عربی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبحانیه
تصویر سبحانیه
مونث سبحانی خدایی مونث سبحانی: معارف سبحانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردانیه
تصویر گردانیه
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربانیه
تصویر دربانیه
گاو کوهه گاو کوهان دار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
سرخابیان نام دیگر چوب برداران (خشبیه) است که در خیزش مختار ثقفی به خوانخواهی حسین بن علی علیه السلام چوب بر گرفتند و به جنگ شتافتند
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی که سلمان پارسی را خدا می دانستند و واژه (مسلمان) را برگرفته از سلمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجانیه
تصویر مرجانیه
غوکجامه خزه از گیاهان دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردانیا
تصویر گردانیا
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرطانیه
تصویر طرطانیه
کرم خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجانیه
تصویر جرجانیه
پارسی تازی گشته گرگانج پایتخت خوارزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردخانه
تصویر سردخانه
محل نگهداری گوشت و میوه وسایر چیزهای فاسد شدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانیه
تصویر سلطانیه
با خوری
فرهنگ لغت هوشیار
وجدانیه در فارسی مونث وجدانی ورومیک ورومی مونث وجدانی، جمع وجدانیات. وجزآن: (تعبیر قیدی) و غیره: (تفانی یکدیگر را نیست و سر پی گردانیدن در جنگ و جزآن)
فرهنگ لغت هوشیار