جدول جو
جدول جو

معنی سردخانه

سردخانه
محلی دربسته و سرپوشیده با دمای پایین و ثابت برای نگهداری گوشت، میوه و سایر چیزهای فاسدشدنی
تصویری از سردخانه
تصویر سردخانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سردخانه

سردخانه

سردخانه
محلی است برای نگاهداری گوشت و ماهی و سایر مأکولات فاسدشدنی: مأکولات زمستانی و مخللات و سردخانه ها از شیرینی های گوناگون و شیرازهای نظیف. (ترجمه محاسن اصفهان ص 64)
لغت نامه دهخدا

فردخانه

فردخانه
اتاقی در خانقاه که کسی در آنجا به چله می نشیند، چله خانه، خلوت خانه
فردخانه
فرهنگ فارسی عمید

فردخانه

فردخانه
خلوت خانه، چله خانه، اطاقی در خانقاه برای چله نشستن
فردخانه
فرهنگ فارسی معین

زردخانه

زردخانه
جبه خانه. (ناظم الاطباء) (دزی ج 1 ص 585) ، زندان مخصوص برای افرادی خاص، نوعی خیمه، نوعی حریر ظریف که شبیه تافته است. (دزی ایضاً). رجوع به زردخانا و زردخانی شود
لغت نامه دهخدا

فردخانه

فردخانه
از: فرد عربی به معنی یگانه و تنها + خانه. (حاشیۀ برهان چ معین). خانه ای باشد که مردم غریب از راه رسیده در آنجا فرودآیند، خلوت را نیز گویند و آن خانه ای باشد که در خانقاه سازند یعنی چله خانه و آن خانه کوچکی باشدکه مردم در آن به چله نشینند. (برهان) :
هر بیان آفتاب برهانی
هر سخن فرد خانه جانی.
سنائی
لغت نامه دهخدا

سرخدانه

سرخدانه
تخمی است که در دواها استعمال نمایند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رسدخانه

رسدخانه
رصدخانه. (یادداشت مؤلف). رجوع به رصدخانه شود
لغت نامه دهخدا