جدول جو
جدول جو

معنی سرخیزه - جستجوی لغت در جدول جو

سرخیزه(سُ زَ / زِ)
سرخجه که نوعی از حصبه باشد و آن جوششی باشد که بیشتر طفلان را بهم رسد. (برهان). رجوع به سرخجه شود
لغت نامه دهخدا
سرخیزه
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سربیله
تصویر سربیله
بیلک، نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخیوس
تصویر سرخیوس
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، شیطره، هلیانه، شاه ترج، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخاره
تصویر سرخاره
سنجاقی که زنان به موی سر می زدند تا موها را نگهدارد، برای مثال جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی - ۵۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
آلتی فولادی و نوک تیز که به سر نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایچه
تصویر سرایچه
سراچه، سرای کوچک، خانۀ کوچک، خانۀ اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحرخیزی
تصویر سحرخیزی
هنگام سحر از خواب برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحرخیز
تصویر سحرخیز
آنکه هنگام سحر از خواب برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درویزه
تصویر درویزه
دریوزه، گدایی، گدایی در خانه ها
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خِ زَ / زِ)
سرخچه. رجوع به سرخجه و سرخره و سرخژه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ)
نام گیاهی است خوشبوی. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ / نِ زَ / زِ)
آلتی فولادین و نوک تیز که آن رابالای نیزه یا تفنگ نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُ ژَ / ژِ)
رجوع به سرخچه و سرخژه و سرخیزه شود
لغت نامه دهخدا
سر گردانی حیرت، حالتی که به شخص دست میدهد و به سبب آن پندارند که اطاق و اشیا دور سر او میچرخند دوار سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرغینه
تصویر سرغینه
سرنا سورنای
فرهنگ لغت هوشیار
سرای کوچک، خانه اندرونی خلوتخانه، صنودقچه ای که درون صندوق بزرگی بود، قفسی بی ته که مرغان خانگی را در زیر آن نگاهدارند. یا سراچه آدرنگ. دنیا. یا سراچه ضرب. ضرابخانه دار الضرب. یا سراچه گل. دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرموزه
تصویر سرموزه
کفشی که روی موزه به پا میکردند (در ماورا النهر)
فرهنگ لغت هوشیار
کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخیوس
تصویر سرخیوس
یونانی تازی گشته شاه تره شیترج از گیاهان دارویی شاه تره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحرخیز
تصویر سحرخیز
پگه خیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویزه
تصویر درویزه
بینوایی تهی دستی، گدایی کدیه سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
آلت فولادین و نوک تیز که آنرا بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
((سَ. نِ یا نَ زِ یا زَ))
آلتی فولادین و نوک تیز که آن را بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درویزه
تصویر درویزه
((دَ زِ))
فقر، تهیدستی، گدایی، دریوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
((سَ نِ یا نَ))
کمال هر چیز، حد نصاب، آواز بلند، داماد، دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ فارسی معین
((سَ رَ یا رِ))
سوزن زرینی که زنان به جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربینه
تصویر سربینه
((~. نَ یا نِ))
رخت کن حمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربیله
تصویر سربیله
((~. لَ یا لِ))
پیکان پهن، تیر دو شاخه، بیلک هم گویند
فرهنگ فارسی معین
((~. جِ))
حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
اکسی هموگلوبین
فرهنگ واژه فارسی سره
رمح، سنان
فرهنگ واژه مترادف متضاد