از: سر + خار (خاریدن) + ه (نشانۀ اسم آلت). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا از سر ایشان نیفتد. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). سوزن زرین که زنان در مقناع زنند از بهر محکمی. (صحاح الفرس) : جعدی سیاه دارد کز کشی پنهان شود بدو در سرخاره. رودکی. دختران خاطرم را در تجلی گاه عرض جز ز پنج انگشت من بر فرق سر سرخاره نیست. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). ، پنجه مانندی که از استخوان سازند و بدان بدن را خارند. (برهان). شانه
از: سر + خار (خاریدن) + ه (نشانۀ اسم آلت). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا از سر ایشان نیفتد. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). سوزن زرین که زنان در مقناع زنند از بهر محکمی. (صحاح الفرس) : جعدی سیاه دارد کز کشی پنهان شود بدو در سرخاره. رودکی. دختران خاطرم را در تجلی گاه عرض جز ز پنج انگشت من بر فرق سر سرخاره نیست. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). ، پنجه مانندی که از استخوان سازند و بدان بدن را خارند. (برهان). شانه
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، غرفه
بالاخانِه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار پَربار، پَروارِه، فَروار، فَروارِه، فَراوار، فَربال، بَربار، بَروار، غُرفِه
هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
تفال با قرآن، تسبیح و مانند آن برای اقدام به کاری که در آن تردید داشته باشند، برای مثال هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود / در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست (حافظ - ۱۶۲)، طلب خیر و نیکویی کردن استخارۀ ذات الرقاع: نوعی استخاره که بر تکه ای از کاغذ، «افعل» و بر تکۀ دیگر، «لاتفعل» می نویسند و آن ها را زیر سجاده می گذارند. پس از خواندن نماز چشم ها را بر هم می گذارند و یکی از آن دو را برمی دارند و هرچه از امر یا نهی به دست آید به آن عمل می کنند
تفال با قرآن، تسبیح و مانندِ آن برای اقدام به کاری که در آن تردید داشته باشند، برای مِثال هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بُوَد / در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست (حافظ - ۱۶۲)، طلب خیر و نیکویی کردن استخارۀ ذات الرقاع: نوعی استخاره که بر تکه ای از کاغذ، «افعل» و بر تکۀ دیگر، «لاتفعل» می نویسند و آن ها را زیر سجاده می گذارند. پس از خواندن نماز چشم ها را بر هم می گذارند و یکی از آن دو را برمی دارند و هرچه از امر یا نهی به دست آید به آن عمل می کنند
سرخزه. سرخژه. سرخیژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخیژه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از حصبه باشد و با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نوعی از علت دمیدگی که بیشتر کودکان را بر روی دمد. به تازیش حصبه و هند بودری نامند و آن را سرک و شرک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). سرخجه. (جهانگیری)
سرخزه. سرخژه. سرخیژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخیژه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از حصبه باشد و با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نوعی از علت دمیدگی که بیشتر کودکان را بر روی دمد. به تازیش حصبه و هند بودری نامند و آن را سرک و شرک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). سرخجه. (جهانگیری)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
متعلق به خانه، خصوصی. - حمام سرخانه،حمام خزانه ای که سابقاً در خانه وجود داشت خاص مکنت داران. - خیاط سرخانه، خیاط خصوصی. - داماد سرخانه، دامادی که در خانه پدر و مادر عروس بماند. - معلم سرخانه، معلمی که برای تعلیم شاگرد به خانه پدر و مادر او میرود برای درس دادن او
متعلق به خانه، خصوصی. - حمام سرخانه،حمام خزانه ای که سابقاً در خانه وجود داشت خاص مکنت داران. - خیاط سرخانه، خیاط خصوصی. - داماد سرخانه، دامادی که در خانه پدر و مادر عروس بماند. - معلم سرخانه، معلمی که برای تعلیم شاگرد به خانه پدر و مادر او میرود برای درس دادن او
به اصطلاح موسیقیان بمعنی آواز بلند. (غیاث) (آنندراج). چنانچه میان خانه آواز متوسط. (آنندراج) : ای کار دلم از تو ز قانون شده بیرون سرخانه ای از چنگ و ربابی گله بشنو. مؤمن استرابادی (از آنندراج). نوایی که در پردۀ غیب بود ز سر خانه نقش سیمک نمود. ملا طغرا (از آنندراج). ، منتهای چیزی. (غیاث). کنایه از پایۀ کمال هر چیزی چنانکه کسی پرزور باشد گویند در سر خانه زور است و حد معین. (آنندراج) : میکشی خمیازه دایم از پی تحصیل مال میرسانی چون کمان سرخانه از تیرآوری. شفیع اثر (از آنندراج). تن سنگین دلان را خانه زنبور میسازد کمان ابروی خوبان عجب سرخانه ای دارد. صائب. ، پایه و رتبه. (غیاث)
به اصطلاح موسیقیان بمعنی آواز بلند. (غیاث) (آنندراج). چنانچه میان خانه آواز متوسط. (آنندراج) : ای کار دلم از تو ز قانون شده بیرون سرخانه ای از چنگ و ربابی گله بشنو. مؤمن استرابادی (از آنندراج). نوایی که در پردۀ غیب بود ز سر خانه نقش سیمک نمود. ملا طغرا (از آنندراج). ، منتهای چیزی. (غیاث). کنایه از پایۀ کمال هر چیزی چنانکه کسی پرزور باشد گویند در سر خانه زور است و حد معین. (آنندراج) : میکشی خمیازه دایم از پی تحصیل مال میرسانی چون کمان سرخانه از تیرآوری. شفیع اثر (از آنندراج). تن سنگین دلان را خانه زنبور میسازد کمان ابروی خوبان عجب سرخانه ای دارد. صائب. ، پایه و رتبه. (غیاث)