جدول جو
جدول جو

معنی سرتهی - جستجوی لغت در جدول جو

سرتهی
واژگون، شرمندگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستهی
تصویر ستهی
ستیزه جو، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
(سَ تُ)
دهی از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. دارای 291 تن سکنه میباشد. از رود خانه شش پیر مشروب میشود. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سِ تِ)
جنگجو. ستیزه جو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ تُ)
ملالت. ستوهی. سیر آمدگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ هی ی)
آنکه همواره از پس قوم رود. (منتهی الارب). رجوع به ستیهی شود. در تاج العروس آرد: ستیهی و صواب سیتهی بر وزن حیدری چنانکه نص فراء است بخط صاغانی
لغت نامه دهخدا
(سُ شُ دَ)
سر و ته. اول و آخر. بالا و پائین: همه سرته یک کرباسند، همه مانند یکدیگرند. همه از یک جنسند. همه مثل هم اند
لغت نامه دهخدا
(سُ رِتْ تَ)
شهری به اندلس متصل به اعمال شنت بریه در شرقی قرطبه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ)
نام شهری است در اندلس در مشرق قرطبه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستهی
تصویر ستهی
خستگی درماندگی، ناتوانی ضعف، ملالت افسردگی، پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردهی
تصویر سردهی
((~. دِ))
ساقیگری
فرهنگ فارسی معین
نیم نگاه، سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن، شرمندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
مچاله شده ی پارچه که جهت حمل بار به سر گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
وارونه، واژگونه
فرهنگ گویش مازندرانی