پنبه یا جامه و یا چوبی که بر دهانۀ شیشه فروبرند تا مظروف از ریختن و تباهی مصون ماند. آنچه بر سرظرفی چرمین یا از شیشه و غیره بندند از جامه و چرم و غیره. (یادداشت مؤلف) ، اختیار (؟) وآگاهی راز، کوچه بند. (غیاث) (آنندراج) ، عصابه که زنان بر سر بندند. (آنندراج). عصابه. (ربنجنی) (دهار). معصب. (ملخص اللغات حسن خطیب). تاج. (یادداشت مؤلف). عمامه: یکی خوب سربند پیکر بزر بیابد از این رنج فرجام بر. فردوسی. یکی شاره سربند پیش آورید همه تار و پود اندر او ناپدید. فردوسی. زپور بهو چون شنید آگهی فرستاد سربند و مهر شهی. اسدی. افتاد چنانکه دانه از کشت سربند قصب به رخ فروهشت. نظامی. گر او را دعوی صاحب کلاهی است مرا نیز از قصب سربندشاهی است. نظامی. دامک و سربند بگویم که چیست نام یکی آفت و دیگر بلا. نظام قاری (دیوان البسه ص 107)
پنبه یا جامه و یا چوبی که بر دهانۀ شیشه فروبرند تا مظروف از ریختن و تباهی مصون ماند. آنچه بر سرظرفی چرمین یا از شیشه و غیره بندند از جامه و چرم و غیره. (یادداشت مؤلف) ، اختیار (؟) وآگاهی راز، کوچه بند. (غیاث) (آنندراج) ، عصابه که زنان بر سر بندند. (آنندراج). عصابه. (ربنجنی) (دهار). مِعْصَب. (ملخص اللغات حسن خطیب). تاج. (یادداشت مؤلف). عمامه: یکی خوب سربند پیکر بزر بیابد از این رنج فرجام بر. فردوسی. یکی شاره سربند پیش آورید همه تار و پود اندر او ناپدید. فردوسی. زپور بهو چون شنید آگهی فرستاد سربند و مهر شهی. اسدی. افتاد چنانکه دانه از کشت سربند قصب به رخ فروهشت. نظامی. گر او را دعوی صاحب کلاهی است مرا نیز از قصب سربندشاهی است. نظامی. دامک و سربند بگویم که چیست نام یکی آفت و دیگر بلا. نظام قاری (دیوان البسه ص 107)
نوعی از رزاسه شامل درختان جنگلی با چوبهای سخت دارای انواع مختلف است که برای ساختن یک نوشابۀ غیرالکلی مورداستفاده قرار میگیرد. (کارآموزی داروسازی جنیدی)
نوعی از رزاسه شامل درختان جنگلی با چوبهای سخت دارای انواع مختلف است که برای ساختن یک نوشابۀ غیرالکلی مورداستفاده قرار میگیرد. (کارآموزی داروسازی جنیدی)
نوعی از باج که ازرعایا سر هر فرد گیرند. آنچه علاوه از باج و خراج ازرعیت گیرند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جبایتی که ازهر تن مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند: گرفته ز آب و رنگی عاشقانه ز گل گوشی و از بلبل سرانه. محسن تأثیر (از آنندراج). ، نوعی از باج است که سر هر حیوان بگیرند و هنگام حساب سرانه چون مردم شمار کنند آن را سرشماری گویند. (آنندراج) ، فاضل که در تاخت زدن دو چیز با یکدیگر پیدا آید. (یادداشت مؤلف)
نوعی از باج که ازرعایا سر هر فرد گیرند. آنچه علاوه از باج و خراج ازرعیت گیرند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جبایتی که ازهر تن مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند: گرفته ز آب و رنگی عاشقانه ز گل گوشی و از بلبل سرانه. محسن تأثیر (از آنندراج). ، نوعی از باج است که سر هر حیوان بگیرند و هنگام حساب سرانه چون مردم شمار کنند آن را سرشماری گویند. (آنندراج) ، فاضل که در تاخت زدن دو چیز با یکدیگر پیدا آید. (یادداشت مؤلف)