مهرکرده شده. (آنندراج). ممهور. سربسته. که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده: زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمۀ روحانیان گشت معنبرطناب. خاقانی. خنده ای سربمهر زد دم صبح الصبوح ای حریف محرم صبح. خاقانی. آن گنج سربمهر که خاقانیش نهاد ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را. خاقانی. تو گنجی سربمهری نابسوده بد و نیک جهان ناآزموده. نظامی. گنج گهرم که دربمهر است چون غنچۀ باغ سربمهر است. نظامی. مهر بنهاد ومهر از او برداشت همچنان سربمهر خود بگذاشت. نظامی. داغ پنهانم نمی بینند و مهر سربمهر آنچه بر اجزای ظاهر دیده اند آن گفته اند. سعدی. سخن سربمهر دوست به دوست حیف باشد به ترجمان گفتن. سعدی
مهرکرده شده. (آنندراج). ممهور. سربسته. که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده: زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمۀ روحانیان گشت معنبرطناب. خاقانی. خنده ای سربمهر زد دم صبح الصبوح ای حریف محرم صبح. خاقانی. آن گنج سربمهر که خاقانیش نهاد ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را. خاقانی. تو گنجی سربمهری نابسوده بد و نیک جهان ناآزموده. نظامی. گنج گهرم که دربمهر است چون غنچۀ باغ سربمهر است. نظامی. مهر بنهاد ومهر از او برداشت همچنان سربمهر خود بگذاشت. نظامی. داغ پنهانم نمی بینند و مهر سربمهر آنچه بر اجزای ظاهر دیده اند آن گفته اند. سعدی. سخن سربمهر دوست به دوست حیف باشد به ترجمان گفتن. سعدی
نام محله ای است به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری می شود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد. بازارهایی هم دارد. (از معجم البلدان)
نام محله ای است به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری می شود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد. بازارهایی هم دارد. (از معجم البلدان)