جدول جو
جدول جو

معنی سربلندی - جستجوی لغت در جدول جو

سربلندی
سرافرازی، افتخار
تصویری از سربلندی
تصویر سربلندی
فرهنگ فارسی عمید
سربلندی
(سَ بُ لَ)
سرفرازی. مقابل سرافکندگی. مفاخرت. مباهات:
تاج را سربلندی از سر تست
بخت را پایگاهی از در تست.
نظامی.
گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمندی داشت.
نظامی.
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.
نظامی.
لیلی ز سریر سربلندی
افتاده به چاه دردمندی.
نظامی.
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.
حافظ.
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
سربلندی
سرافرازی افتخار
تصویری از سربلندی
تصویر سربلندی
فرهنگ لغت هوشیار
سربلندی
افتخار
تصویری از سربلندی
تصویر سربلندی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربند
تصویر سربند
آنچه به سر ببندند، روسری زنان، شال و دستار که مردان به سر ببندند، آنچه با آن سر چیزی را ببندند، کنایه از موقع، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
بالاترین قسمت چیزی، اوج،
بلند بودن مثلاً بلندی دیوار، بلند و دراز شدن،
شدت مثلاً بلندی صدا،
کنایه از ارزش، اهمیت مثلاً بلندی مقام، کنایه از خوبی،
همراهی مثلاً بلندی بخت، دراز و طولانی بودن مثلاً بلندی شب،
مکان مرتفع مثلاً بلندی های البرز،
طول، ارتفاع مثلاً قد درخت به بلندی چهارمترمی رسید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربلند
تصویر سربلند
سرافراز، سرفراز، مفتخر، با افتخار
سربلند ساختن: کنایه از کسی را سرافزار کردن، مفتخر ساختن
سربلند شدن: کنایه از سرافراز شدن، مفتخر گشتن
سربلند کردن: کنایه از سربلند گردانیدن
سربلند گشتن: کنایه از سرافراز شدن، مفتخر گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر لدنی
تصویر سر لدنی
راز الٰهی، سرّ لدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بَ)
لقب آقا بن عابد بن رمضان بن زاهد شیروانی حائری دربندی (آخوند ملا آقای دربندی) است که از فقهای امامیۀ ایران در قرن سیزدهم هجری و از اهالی دربند بوده است. وی مدتی در کربلا سکونت گزید، سپس ساکن تهران شد و1285 هجری قمری در این شهر درگذشت و در کربلا دفن گردید. او راست: خزائن الاحکام در اصول و فقه امامیه در دو مجلد، درایه الحدیث و الرجال، قوامیس الصناعه در اخبار و تراجم، جوهرالصناعه در اسطرلاب، اکسیر العبادات. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 17 و الذریعه ج 1 ص 59 و اعیان الشیعه ج 4 ص 11 و معجم المطبوعات ص 789)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
از ’ب ل د’، شتر استواراندام پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
دهی است از دهستان شهر کهنۀ بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 17هزارگزی جنوب باختری قوچان و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان، با 149 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
دربستن. و به مجاز مشکل تراشی و راه دیگران سد کردن:
هنر آموز کز هنرمندی
درگشائی کنی نه دربندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ دَ)
ایستگاهی است میان مرغزار و بندر شاهپور راه آهن جنوب ایران و در 915هزارگزی تهران قرار گرفته است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ بُ لَ)
بسیار بلند. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ بُ لَ)
بلندهمتی. مقابل کوته نظری. صفت نظربلند
لغت نامه دهخدا
(بَ بُ لَ)
موهای مرغولۀ سر که بالای پیشانی برآمده باشد. (آنندراج). زلف معلق و آویزان بر بالای پیشانی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ لَ)
سرفراز و عالی مرتبه. (آنندراج). مفتخر. سرفراز. مباهی:
سربلندان چون به مخدومی رسند
خادمی را خاک پست خود کنند.
خاقانی.
سربلندیم هست و تاج و سریر
نبود هیچ سربلند حقیر.
نظامی.
گر به سمع تو دلپسندشود
چون سریر تو سربلند شود.
نظامی.
، بلند. عالی:
ولی دارم اندیشه ای سربلند
که بر صید شیران گشایم کمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربلند
تصویر سربلند
مفتخر، عالی مرتبه، سرافراز
فرهنگ لغت هوشیار
علو بالایی مقابل پستی کوتاهی، ارتفاع، درازی طول، بزرگی عظمت، قله (کوه)، نجد مقابل غور، اوج و ذروه. یا بلندی طاق. خیز (در ساختمان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبندی
تصویر سبندی
دلیر، دراز، پلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربند
تصویر سربند
وقت، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
علو، بالایی، مقابل پستی، کوتاهی، ارتفاع، درازی، طول، بزرگی، عظمت، قله (کوه)، نجد، مقابل غور، اوج، ذروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربند
تصویر سربند
((~. بَ))
روسری زنان، شال و دستار مردانه، آن چه سر را با آن ببندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربلند
تصویر سربلند
((~. بُ لَ))
سرافراز، آبرومند، عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
ارتفاع
فرهنگ واژه فارسی سره
سرافراز، سرفراز، مباهی، مفتخر
متضاد: سرافکنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
Loftiness, Tallness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرگرمی، شالی که به سر بندند، علف و یا شاخه ی نازک و بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
возвышенность , высота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
Erhabenheit, Größe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
височина , висота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
wyniosłość, wysokość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
高贵 , 高度
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altivez, altura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی