جدول جو
جدول جو

معنی سربالایی - جستجوی لغت در جدول جو

سربالایی
سربالا بودن، مقابل سرازیری و سراشیبی، ارتفاع، بلندی
تصویری از سربالایی
تصویر سربالایی
فرهنگ فارسی عمید
سربالایی
(سَ)
فراز، مقابل سرازیری و نشیب
لغت نامه دهخدا
سربالایی
بلندی، فراز، فرازین
متضاد: سراشیبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربالا
تصویر سربالا
مقابل سرازیر، آنچه رو به بلندی باشد، رو به بالا، مقابل سراشیب، راهی که رو به بلندی برود، همراه با بی اعتنایی، سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کربلایی
تصویر کربلایی
مسلمانی که مرقد شهدای کربلا را زیارت کرده است، کنایه از عنوان برخی روستاییان سالخورده، تهیه شده در کربلا، از مردم کربلا، مربوط به کربلا، نوعی پارچه با دو خط عریض سفید و سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
اظهار بزرگی. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ / سَ)
آوازۀ بازار. (غیاث) (آنندراج). نظیر سرکوچه ای. کوچه باغی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بالش و متکا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب ببالا، رجوع به بالا شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بطرف بالا. بسوی بالا، فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین، کوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 927تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر بالایی
تصویر سر بالایی
سر بالا بودن، محلی که رو به بالا میرود مقابل سرازیری
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل سالار، سالی یک روز بیگاری کردن) سالاران (برای سر سالار (خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربالین
تصویر سربالین
بالش و متکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربلایی
تصویر کربلایی
((کَ بَ))
منسوب به کربلا، کسی که به زیارت کربلا رفته باشد، عنوانی که روستاییان و عامه را دهند
فرهنگ فارسی معین
زبرین، فرازین، فوقانی
متضاد: زیرین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فراز، سرد، طفره آمیز، بی خود، لاقیدانه
متضاد: مسئولانه، درست و حسابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی