جدول جو
جدول جو

معنی سرازیری - جستجوی لغت در جدول جو

سرازیری
سراشیبی، شیب داری، راهی که رو به نشیب برود
تصویری از سرازیری
تصویر سرازیری
فرهنگ فارسی عمید
سرازیری
(سَ)
نشیب، مقابل فراز.
- امثال:
هر سرازیری یک سربالایی دارد
لغت نامه دهخدا
سرازیری
سرازیر شدن سراشیبی دارای شیب بودن، یا سرازیری قبر. سرازیر شدن مرده به هنگام دفن، سراشیب شیب
فرهنگ لغت هوشیار
سرازیری
سراشیبی، سراشیب، سراشیبی
تصویری از سرازیری
تصویر سرازیری
فرهنگ فارسی معین
سرازیری
درکه، سراشیبی، شیب، نشیب
متضاد: فراز، سربالایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سراشیبی
تصویر سراشیبی
سرازیری، راهی که رو به نشیب برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربازگیری
تصویر سربازگیری
جمع آوری جوانانی که طبق قانون نظام وظیفه به سن سربازی رسیده اند، گرفتن سرباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
دارای سراشیبی، سرنگون، مقابل سربالا، رو به پایین
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
سرتاسری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
محل و جائی که سردسیر باشد
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ / سَ)
آوازۀ بازار. (غیاث) (آنندراج). نظیر سرکوچه ای. کوچه باغی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مقابل سرابالا. (آنندراج) ، واژگونه. باژگون:
خودنمایی نتوان کرد به روشن گهران
رفته از سرو سهی عکس سرازیر در آب.
معز فطرت (از آنندراج).
ز زوری که دارد بکشتی شتاب
سرازیر بنمود عکسش در آب.
محمدطاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عمل گرفتن سرباز برای خدمت نظام وظیفه. کار سرباز گرفتن. رجوع به سرباز شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرازیری
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مخفف اسرائیلی. کنایه از سامری و دیگر کافران بنی اسرائیل. (آنندراج) (غیاث). سریانی. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آنکه خنازیر دارد. آنکه به مرض خنازیر گرفتار آمده است. مریض مبتلا به مرض خنازیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربزیر
تصویر سربزیر
با شرم و حیا
فرهنگ لغت هوشیار
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراداری
تصویر سراداری
عمل و شغل سرایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراشیبی
تصویر سراشیبی
سراشیب بودن سرازیری، آنچه که سراشیب باشد سراشیبی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربزیری
تصویر سربزیری
حالت و عمل سربزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
واژگون، رو به پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردبیری
تصویر سردبیری
عمل و شغل سر دبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردسیری
تصویر سردسیری
منسوب به سرد سیر نواحی سرد سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
((سَ))
رو به پایین، سراشیب، سراشیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراشیبی
تصویر سراشیبی
سراشیبی، سراشیب، سرازیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراگیری
تصویر فراگیری
اپیدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
شیب، سراشیب، نشیب
متضاد: سربالایی، آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون
متضاد: سربالا، روان، جاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آموزشی، آموزش، تحصیل، شمول، احاطه، اشتمال، گسترش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
Panoramic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی
زبانی خاص در برخی روستاهای فیروزکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی