- سراح
- رها کردن
معنی سراح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرنتگر، کارد پزشک
شیرابه شیرآبکی آله کلو از جانوران آلاکلنگ
گردشگر
جنگ افزار، زین افزار
چوپان
شناور، شناگر
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
ریزان، هوا
هوا
شتر ماده دراز
گیاه خزنده
خانه، دار، منزل
جمع سارق، دزدان
برگجوی جویدن برگ خوردن برگ از سوی نوزاد کرم ابریشم و خرفستران
نشان پای و طلب کردن و جستن گرفتن و برداشتن، بمعنی تلاش اثر و خبر
شتابان: مرد، جمع سرع، شاخه های رز
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
غوره خرما، گزیده از یک نژاد گزین تبار، بریده ناف، واپسین شب ماه
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
زین ساز، زین فروش، دروغ گوی
آسان، روان شاش، بی زین اسپ
ملخ، دراز، نام سگی است
چرا کردن
پلیدی گه جنگ افزار گدرک زینه زن سنا سنه اشتر جانه آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن، آلتی که بدان جنگ کنند، ساز جنگ
جمع سمحه، با گذشتان زن زنان با گذشت راد زنان چشم پوشی گذشت، فروختن به کمترین بها، چنبروشت (رقص حلقه ای) خوان چرمین سفره چرمی، خانه از پوست
خونریز، بسیار بخشنده، سخنور
بسیار سیر کننده، سیاحت کننده و جهانگرد
خالص
پزشکی که بعضی بیماری ها، آسیب ها و ناهنجاری ها را با بریدن و شکافتن اعضای بدن معالجه می کند
بسیار شنا کننده، شناگر
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
زین ساز، زین فروش، زین گر
نسب خالص و گزیده، شب آخر ماه