- سدید
- استوار و راست، محکم و درست
معنی سدید - جستجوی لغت در جدول جو
- سدید
- محکم و استوار، راست و درست
- سدید ((سَ))
- محکم، استوار، راست و درست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توفیق دادن
استوار کردن، راست و درست کردن، راست گردانیدن، کسی را به صواب و سداد راهنمایی کردن
تازه، نو، نوین، نوباوه
ناله و فریاد
آشکار، نمایان، ظاهر
سخت، سهمگین
سپید
سفید
ابر باران ریخته
سفید
چرکی که از آهن بیرون آرند ریم آهن. مهتر سرور جمع ساده سیائد
نو و تازه هر چیز
آهن تیز، برنده، تند تیز، برنده، تند
راستی، درست شدن، درستی در کردار و گفتار
پشم، خون، پرده
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
پرده چادر در چادر، پرده کجاوه
کوهان پیه کوهان
شش یک، دستار شش گزی، گوسبند شش ساله
گیاه، سرچشمه مخفف سه دیر ساختمانی که نعمان بن منذر برای بهرام گور ساخته بود
ستان (طاقباز)
جمع سد، ابرهای سیاه
درفش کفشدوزی
روشن، هر چیزی که برنگ برف باشد
نیکبخت، با سعادت، خجسته
پارسی تازی گشته سفید آرد سفید
پسر خوانده
سیاهک
سخت، قوی، تند
بانگ و ناله کردن