جدول جو
جدول جو

معنی سدلی - جستجوی لغت در جدول جو

سدلی
(سِ دِلْ لا)
سدله. فارسی معرب. کأنه ثلثه بیوت فی بیت واحد. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از پارسی، خانه ای که دارای سه اطاق باشد. (ناظم الاطباء). معرب سه دله. (تاج العروس) (المعرب جوالیقی صص 187- 188)
لغت نامه دهخدا
سدلی
نام قبه ای بقصر احمد نصرالدوله بن مروان دوستک در میافارقین که بر سه پایه برآورده بودند، و این لفظ پارسی است بمعنی سه قائمه و مدفن نصرالدوله بدان قبه است. (از ابن خلکان از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سدلی
پارسی تازی گشته سه دله سه گتک (اتاق) در یک خانه
تصویری از سدلی
تصویر سدلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدلی
تصویر آدلی
(پسرانه)
نامور، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
ساختگی، تقلبی مثلاً جواهر بدلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
پایین و پست، پایینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
کسی که مایل و راغب به جنگ وجدل و خصومت باشد، آنکه در هر امری به بحث وجدل و مناظره بپردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلی
تصویر سیلی
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، سرچنگ، صفعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدلی
تصویر تدلی
آویخته شدن، خرامیدن، شتافتن و نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
پایین تر، پست تر، زیرتر، اسفل
فرهنگ فارسی عمید
(حَ دَ)
کنایت از همسایه ای که همواره مواظب و ملازم همسایه باشد. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدلی
تصویر عدلی
منسوب به عدل، پیرو مذهب عدلیه معتزلی
فرهنگ لغت هوشیار
انگشتان دست را راست کرده به هم چسبانده تیغ وار بر گردن مجرمان فرود آوردن، ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند تپانچه کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اسفل پایین تر پست تر زیرین مونث اسفل پایین تر پست تر مقابل اعلی. منسوب به سفل پایینی زیرین مقابل علوی. یا عالم سفلی. جهان زیرین دنیا. مقابل عالم علوی جهان زبرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیل
تصویر سدیل
پرده چادر در چادر، پرده کجاوه
فرهنگ لغت هوشیار
در آویختن فرو هشته شدن فروتنی فرو آویختن در آویختن فرو هشته شدن، نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستیزه جو، کبوتر گران پرواز کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد جنگی، کسی که اهل جدل و بحث و مناظره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
خوش ظاهر وبد باطن، چیزی که جنسش بد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
کرسی را گویند که کفش و پای افزار بر بالای آن گذارند، چهار پایه پشتی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلی
تصویر سیلی
ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند، تپانچه
با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن: کنایه از در عین تنگدستی آبروداری کردن، به ظاهر خود را بی نیاز جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدلی
تصویر عدلی
((عَ دْ))
نوعی سکه رایج در قدیم، عدل، لنگه بار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
((سُ لا))
مؤنث اسفل، پست تر، پایین تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
((سُ یا س یُ))
منسوب به سفل، پایینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدلی
تصویر تدلی
((تَ دَ لِّ))
بسیار نزدیک شدن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
((بَ دَ))
قلابی، غیراصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
Disputatious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
disputant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
спорящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
streitsüchtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
суперечливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
kłótliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
好争辩的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
disputador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
litigioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
disputador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی