جدول جو
جدول جو

معنی سدفه - جستجوی لغت در جدول جو

سدفه
(سُ فَ)
در خانه یا درگاه، پوششی که بر دروازه سازند تا آن را از باران نگاه دارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سیاهی شب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سدفه
(سَ / سُ دَ / فَ)
تاریکی بلغت تمیمیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، روشنایی بلغت قیسیه (از اضداد است). (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، یا تاریکی با روشنایی در آمیخته چنانکه میان صبح و اسفار باشد. وقت سپیده دم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، پاره ای از شب، سیاهی شب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سدفه
در پوش، درگاه، سیاهی شب تاریکی
تصویری از سدفه
تصویر سدفه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سدنه
تصویر سدنه
سادن، پرده دارها، حاجب ها، دربان ها، خدمتکارها، تیماردارها، خادمان معبد، خادمان کعبه، جمع واژۀ سادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرفه
تصویر سرفه
صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد
سرفۀ خشک: در پزشکی سرفه ای که هنگام کاهش ترشحات مخاطی دستگاه تنفسی ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعفه
تصویر سعفه
جوش هایی که در سر و صورت برآید، بیماری پوستی، کچلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدره
تصویر سدره
سدر، درختی گرمسیری و تناور با برگ های ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار می رود، کنار، شجر النبق، سدرة المنتهیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدره
تصویر سدره
پیراهن بی آستین با یخۀ گشاد که از ململ سفید دوخته می شود و زردشتیان آن را در زیر لباس بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ فَ)
ساعتی ازشب. (منتهی الارب) (متن اللغه). گویند: مضی سجفه من اللیل، یعنی گذشت ساعتی از آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ فَ)
سبکی عقل. (منتهی الارب). رقه عقل. (اقرب الموارد) ، لاغری از گرسنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَدْ یَ)
ارض سدیه، زمین نمناک، و کذا لیله سدیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یک ساف. (شرح قاموس) (قطر المحیط). رجوع به ساف شود، سائفه. سوفه. زمینی است میان ریگ و زمین سخت. (شرح قاموس). زمین میان ریگ و درشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). الارض بین الرمل و الجلد. (قطر المحیط) ، احمق، شدید العطش. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج) :
چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت
شیرازه به تار اشک حیرانی یافت.
ملاطغرا (از آنندراج).
بتی که کرد مجزا دلم گل رویش
کتاب ماه کند سیفه تیغ ابرویش.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
یکی از قرای اخمیم از صعید مصر است. (مراصدالاطلاع) ، چیز دقیق دادن. اندک دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، نرم کردن آرد. باریک کردن آرد. (آنندراج) ، گوسفند بخشیدن به، یقال اتیته فماادقنی ولااجلنی، ای مااعطانی دقیقاً و لاجلیلا. (منتهی الارب) ، نیکو گفتن، نیکو گرفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ودفه
تصویر ودفه
بستان سبز پیه، نای هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدفه
تصویر عدفه
آرش های برابر با عدف را دارد چهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدفه
تصویر صدفه
دانه سب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفه
تصویر سلفه
ناشتا شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیفه
تصویر سدیفه
اشتر فربه ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافه
تصویر سافه
نادان، تشنه سخت تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدفه
تصویر جدفه
بانگ، آواز دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحفه
تصویر سحفه
پیه پشت پیه چربی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجفه
تصویر سجفه
تسویی از شب (تسو ساعت) پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدافه
تصویر سدافه
پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخفه
تصویر سخفه
سبک مغزی، تنگی تنگروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدفه
تصویر شدفه
پاره پاره ای ازچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
شیرونه شیرینک از بیماری های پوستی در سر ناخوشی جلدی مانند کچلی و اگزما و ریزش طبقات شاخی اپیدرمی پوست مرض جلدی، کچلی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سادن، پرده داران زاوران دربانان جمع سادن، پرده داران، خدمت کاران تیمارداران: خواجه وجود... که رحمت از سدنه خوابگاه استراحت اوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدعه
تصویر سدعه
رنج، بد بختی
فرهنگ لغت هوشیار
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداه
تصویر سداه
تار جامه، تری شب
فرهنگ لغت هوشیار
خروج هوای زفیری که از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبه الریه و ابتدای حلق بیرون میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدره
تصویر سدره
((سُ رِ یا رَ))
پیراهن سفید بی آستین که زردشتیان زیر لباس پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سدره
تصویر سدره
((س رَ یا رِ))
یک درخت سدر
فرهنگ فارسی معین
((سُ فِ))
صدایی که در اثر خارش حلق و خروج هوای ریه از سینه بیرون می آید و بیشتر در اثر بیماری های ریوی تولید می شود
فرهنگ فارسی معین