فروهشتن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج). فروگذاشتن موی. (تاج المصادر بیهقی) ، سراسیمه گردیدن و خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (آنندراج) (منتهی الارب). سرگشته شدن. (المصادر زوزنی). سرگشته شدن شتر از گرما. (تاج المصادر بیهقی). خیره شدن چشم. (تاج المصادر بیهقی). تحیر بصر. (بحر الجواهر). سراسیمه گشتن دیده از شدت گرما چنانکه نتواند دیدن. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح پزشکی تاریکی باشد که عارض دیده شود هنگام برخاستن از زمین. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بیماریی است که بدوار ماند و اکثر کشتی سواران را عارض شود. (آنندراج) (منتهی الارب). و سدر آن را گویند که هرگاه که مردم بر پای خیزد دو چشم او تاریک شود و سر او بگردد و بیم باشد که بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علتی باشد که هرگاه که مردم بر پای خیزد چشم او تاریک شود و ضعف اندر آید و سرگشتن پدید آید و زود بگذرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تیرگی چشم که با گرانی و گردش سر پدید آید. (غیاث)
فروهشتن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج). فروگذاشتن موی. (تاج المصادر بیهقی) ، سراسیمه گردیدن و خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (آنندراج) (منتهی الارب). سرگشته شدن. (المصادر زوزنی). سرگشته شدن شتر از گرما. (تاج المصادر بیهقی). خیره شدن چشم. (تاج المصادر بیهقی). تحیر بصر. (بحر الجواهر). سراسیمه گشتن دیده از شدت گرما چنانکه نتواند دیدن. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح پزشکی تاریکی باشد که عارض دیده شود هنگام برخاستن از زمین. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بیماریی است که بدوار ماند و اکثر کشتی سواران را عارض شود. (آنندراج) (منتهی الارب). و سدر آن را گویند که هرگاه که مردم بر پای خیزد دو چشم او تاریک شود و سر او بگردد و بیم باشد که بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علتی باشد که هرگاه که مردم بر پای خیزد چشم او تاریک شود و ضعف اندر آید و سرگشتن پدید آید و زود بگذرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تیرگی چشم که با گرانی و گردش سر پدید آید. (غیاث)
کنار راگویند و آن میوه ای است معروف شبیه به آلوچه و در هندوستان بسیار است و بعضی درخت کنار را گفته اند. گرم و خشک است و قابض، گویند صمغ درخت آن موی را سرخ گرداند و بعضی گویند عربی است. (برهان). بکسر اول و سکون دال، کنار که میوۀ معروف است. (غیاث). درخت کنار. (ترجمان القرآن). کنار. درختی است. (مهذب الاسماء). درخت کنار که برگ او را غسول و میوۀ او را نبق گویند. (دهار) (بحر الجواهر). سدر به کسر، درخت کنار. سدره یکی، سدرات و سدرات و سدرات و سدرو سدور جمع آن است. (منتهی الارب). بفارسی کنار گویند و مراد از این اسم برگ سائیدۀ او است و بری او پرخار و ضال نامند و بستانی او کم خار، و ثمرش بزرگترو لذیذتر است. و ثمرش شبیه بسنجد و خوشبو و شیرین وبا اندکی شیرینی زرد و سرخ میباشد. و نشارۀ چوب اودر آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحۀ امعاء، و اسهالی که ضعف معده باشد و دافعاستسقاء و سپرز و حقنه او به دستور جهت جراحت امعاءو زردش جهت زخمها نافع و قدر شربتش تا هفت درهمست وبرگ او جهت زخمها و تنقیۀ چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد او با شراب جهت نضج ورمهای حاد و تحلیل آن مقید و بدستور طبخ تازه و خشک او همین اثر دارد و ثمرش در اول سرد و در دوم خشک و بعضی در اول گرم دانسته اند و نارسیدۀ ترش او قابض و لزج و مسهل بعصر و رسیدۀ او قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و نیم رطل او مسهل صفراء معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش او مانعصعود بخارات بدماغ و رافع صفرا و تشنگی و آب شیرین او مفتح سده و کشندۀ کرم معده و امعاء، مضر مبرودین و مصلحش گلقند و در مزاج محرور سکنجبین و ثمر خشک او قوی القبض در حمام جهت رفع تری مجرب و دانۀ او بغایت قابض و ضماد کوبیدۀ او جهت شکستگی اعضا و باعث سرعت حرکت اطفال مؤثر، و چون دانۀ نبق را بگلاب آغشته ذرع نمایند از برگ و بار او بوی گل آید و چون بعسل آلوده باشند ثمرش شیرین شود. (تحفۀ حکیم مؤمن)
کُنار راگویند و آن میوه ای است معروف شبیه به آلوچه و در هندوستان بسیار است و بعضی درخت کُنار را گفته اند. گرم و خشک است و قابض، گویند صمغ درخت آن موی را سرخ گرداند و بعضی گویند عربی است. (برهان). بکسر اول و سکون دال، کُنار که میوۀ معروف است. (غیاث). درخت کُنار. (ترجمان القرآن). کُنار. درختی است. (مهذب الاسماء). درخت کُنار که برگ او را غسول و میوۀ او را نبق گویند. (دهار) (بحر الجواهر). سدر به کسر، درخت کُنار. سِدْره یکی، سِدرات و سِدِرات و سِدَرات و سَدِرو سُدور جمع آن است. (منتهی الارب). بفارسی کُنار گویند و مراد از این اسم برگ سائیدۀ او است و بری او پرخار و ضال نامند و بستانی او کم خار، و ثمرش بزرگترو لذیذتر است. و ثمرش شبیه بسنجد و خوشبو و شیرین وبا اندکی شیرینی زرد و سرخ میباشد. و نشارۀ چوب اودر آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحۀ امعاء، و اسهالی که ضعف معده باشد و دافعاستسقاء و سپرز و حقنه او به دستور جهت جراحت امعاءو زردش جهت زخمها نافع و قدر شربتش تا هفت درهمست وبرگ او جهت زخمها و تنقیۀ چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد او با شراب جهت نضج ورمهای حاد و تحلیل آن مقید و بدستور طبخ تازه و خشک او همین اثر دارد و ثمرش در اول سرد و در دوم خشک و بعضی در اول گرم دانسته اند و نارسیدۀ ترش او قابض و لزج و مسهل بعصر و رسیدۀ او قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و نیم رطل او مسهل صفراء معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش او مانعصعود بخارات بدماغ و رافع صفرا و تشنگی و آب شیرین او مفتح سده و کشندۀ کرم معده و امعاء، مضر مبرودین و مصلحش گلقند و در مزاج محرور سکنجبین و ثمر خشک او قوی القبض در حمام جهت رفع تری مجرب و دانۀ او بغایت قابض و ضماد کوبیدۀ او جهت شکستگی اعضا و باعث سرعت حرکت اطفال مؤثر، و چون دانۀ نبق را بگلاب آغشته ذرع نمایند از برگ و بار او بوی گل آید و چون بعسل آلوده باشند ثمرش شیرین شود. (تحفۀ حکیم مؤمن)
بازیی است که با آن قمار میکنند و آن فارسی سدر است. (المعرب جوالیقی ص 201). بازیچه ای است مر کودکان عرب را. قرق. (منتهی الارب). بازیچه ای است کودکان را، معرب است. (اقرب الموارد). رجوع به قرق شود
بازیی است که با آن قمار میکنند و آن فارسی سدر است. (المعرب جوالیقی ص 201). بازیچه ای است مر کودکان عرب را. قرق. (منتهی الارب). بازیچه ای است کودکان را، معرب است. (اقرب الموارد). رجوع به قرق شود
فرو هشتن موی را دریا زد گی، سراسیمگی هاژ (متحیر)، سرگردان، دریا از لاتینی به فارسی و تازی راه یافته آنندراج و فرهنگ لاروس آن را با درخت کنار در پارسی برابر می دانند. معین این برابری را درست ندانسته و تنها سدری را که در شستشوی به کار می برند کوبیده برگ کنار دانسته برابر پارسی سدر: ارز ریته درختی است از تیره مخروطیان که شباهت زیادی با کاج دارد از کاج بسیار تنومند تر و بلند تر است و تا بیش از 3000 سال عمر میکند. شاخه های درخت سدر کشیده و دور از یکدیگر است برگش مانند برگ کاج سوزنی و میوه اش هم شبیه به کاج است. چوب این درخت سفید ضخیم و محکم است و در برخی گونه ها چوب کمی سرخرنگ هم میشود. در چوب درخت سدر مقادیر زیادی صمغ وجود دارد که عطر مخصوص بدان میدهد و مقدار کثیری از این صمغ از تنه درخت هر ساله استخراج میشود و تحت نام) من (در تداوی به کار میرود سدر دارای گونه های مختلف است و مشهورترین از همه سدر لبنان است که بلندیش تا 40 متر نیز میرسد ارز درخت سلیمان. توضیح: این درخت را با کنار نباید اشتباه کرد، کوبیده برگ درخت کنار است که در استحمام و شست و شو بکار میرود اشنان ید منار
فرو هشتن موی را دریا زد گی، سراسیمگی هاژ (متحیر)، سرگردان، دریا از لاتینی به فارسی و تازی راه یافته آنندراج و فرهنگ لاروس آن را با درخت کنار در پارسی برابر می دانند. معین این برابری را درست ندانسته و تنها سدری را که در شستشوی به کار می برند کوبیده برگ کنار دانسته برابر پارسی سدر: ارز ریته درختی است از تیره مخروطیان که شباهت زیادی با کاج دارد از کاج بسیار تنومند تر و بلند تر است و تا بیش از 3000 سال عمر میکند. شاخه های درخت سدر کشیده و دور از یکدیگر است برگش مانند برگ کاج سوزنی و میوه اش هم شبیه به کاج است. چوب این درخت سفید ضخیم و محکم است و در برخی گونه ها چوب کمی سرخرنگ هم میشود. در چوب درخت سدر مقادیر زیادی صمغ وجود دارد که عطر مخصوص بدان میدهد و مقدار کثیری از این صمغ از تنه درخت هر ساله استخراج میشود و تحت نام) من (در تداوی به کار میرود سدر دارای گونه های مختلف است و مشهورترین از همه سدر لبنان است که بلندیش تا 40 متر نیز میرسد ارز درخت سلیمان. توضیح: این درخت را با کنار نباید اشتباه کرد، کوبیده برگ درخت کنار است که در استحمام و شست و شو بکار میرود اشنان ید منار
درختی است گرمسیری و بسیار تناور. می گویند تا سه هزار سال عمر می کند.میوه اش کوچک وخوردنی و به اندازه سنجد است. برگ آن را پس از خشک کردن می سایند و در حمام موی سر یا بدن را با آن می شویند
درختی است گرمسیری و بسیار تناور. می گویند تا سه هزار سال عمر می کند.میوه اش کوچک وخوردنی و به اندازه سنجد است. برگ آن را پس از خشک کردن می سایند و در حمام موی سر یا بدن را با آن می شویند
درختی در بهشت یا در آسمان هفتم در طرف راست عرش سدر، درختی گرمسیری و تناور با برگ های ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار می رود، کنار، شجر النبق، سدره
درختی در بهشت یا در آسمان هفتم در طرف راست عرش سِدر، درختی گرمسیری و تناور با برگ های ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار می رود، کُنار، شَجَر النَبَق، سِدرَه
یحیی بن عبدالملک بن احمد بن شعیب سدری مکنی به ابوزکریا یحیی بن عبدالملک بن احمد شعیب. شیخ صالحی است از اصحاب شیخ عمادالدین که بسال 476هجری قمری بحلب متولد شده و ببغداد نشو و نما یافته از اباالحسین بن الطیوری و اباعلی التککی و غیره استماع حدیث کرده و سمعانی از او. (لباب الانساب ص 536)
یحیی بن عبدالملک بن احمد بن شعیب سدری مکنی به ابوزکریا یحیی بن عبدالملک بن احمد شعیب. شیخ صالحی است از اصحاب شیخ عمادالدین که بسال 476هجری قمری بحلب متولد شده و ببغداد نشو و نما یافته از اباالحسین بن الطیوری و اباعلی التککی و غیره استماع حدیث کرده و سمعانی از او. (لباب الانساب ص 536)
ده کوچکی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5 هزارگزی شمال خاوری گل فریز. هوای آن معتدل و دارای 11 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5 هزارگزی شمال خاوری گل فریز. هوای آن معتدل و دارای 11 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) از بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 27 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 6 هزارگزی خاور راه آهن اهواز به تهران. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) از بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 27 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 6 هزارگزی خاور راه آهن اهواز به تهران. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 28 هزارگزی شمال باختری اهواز و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ اهواز - سوسنگرد، کنار کرخه کور. هوای آنجا گرم و دارای 180 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و رود کرخه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بنی صالح می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 28 هزارگزی شمال باختری اهواز و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ اهواز - سوسنگرد، کنار کرخه کور. هوای آنجا گرم و دارای 180 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و رود کرخه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بنی صالح می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پیراهنی است سفید و ساده و گشاد که تا بحد زانو میرسد، بی یخه و با آستینهای کوتاه میباشد، چاکی در وسط دارد که تا به انتهاء سینه میرسد و در آخر آن چاک کیسۀ کوچکی دوخته نامزد بکیسۀ کرفه (ثواب) ، این کیسه نشانه ای از گنجینۀ پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک شمرده میشود. (خرده اوستا ص 60). قباچه. نوعی جامه است. (لسان العجم ص 111). ستره. صدره: ای صورت بهشتی در سدرۀ بهایی هرگز مباد روزی از تو مرا جدایی. فرخی. سدره شده صدرۀ پیراهنش عرش گریبان زده در دامنش. نظامی. گویهای سدره ات تسبیح و خیرات و حسان گوشه های دامنت سجادۀ روح الامین. سلمان ساوجی. فاخته گون سدره ببر کرده تنگ دوخته بر سدره سجاف دورنگ. جامی
پیراهنی است سفید و ساده و گشاد که تا بحد زانو میرسد، بی یخه و با آستینهای کوتاه میباشد، چاکی در وسط دارد که تا به انتهاء سینه میرسد و در آخر آن چاک کیسۀ کوچکی دوخته نامزد بکیسۀ کرفه (ثواب) ، این کیسه نشانه ای از گنجینۀ پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک شمرده میشود. (خرده اوستا ص 60). قباچه. نوعی جامه است. (لسان العجم ص 111). ستره. صدره: ای صورت بهشتی در سدرۀ بهایی هرگز مباد روزی از تو مرا جدایی. فرخی. سدره شده صدرۀ پیراهنش عرش گریبان زده در دامنش. نظامی. گویهای سدره ات تسبیح و خیرات و حسان گوشه های دامنت سجادۀ روح الامین. سلمان ساوجی. فاخته گون سدره ببر کرده تنگ دوخته بر سدره سجاف دورنگ. جامی
درختی است که بومی افریقای باختری است و در اروپا نیز کاشته شده. در خاکهای ناتوان خوب میروید و برای جنگلکاری تپه های خشک و سنگلاخ مناسب است. چوبش خیلی خوبست. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 286)
درختی است که بومی افریقای باختری است و در اروپا نیز کاشته شده. در خاکهای ناتوان خوب میروید و برای جنگلکاری تپه های خشک و سنگلاخ مناسب است. چوبش خیلی خوبست. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 286)
کنایه از ملائکۀ مقرب است. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) : سدره نشینان سوی او پر زنند عرش روان نیز همین در زنند. نظامی. که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است. حافظ
کنایه از ملائکۀ مقرب است. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) : سدره نشینان سوی او پر زنند عرش روان نیز همین در زنند. نظامی. که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است. حافظ
دهی است از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 3 هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ اسدآباد و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه اسدآباد بهمدان. هوای آنجا سرد و دارای 92 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه خندان تأمین می شود. محصول آن غلات، انگور، لبنیات و شغل اهالی گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی. راه آنجا مالرو و تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 3 هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ اسدآباد و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه اسدآباد بهمدان. هوای آنجا سرد و دارای 92 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه خندان تأمین می شود. محصول آن غلات، انگور، لبنیات و شغل اهالی گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی. راه آنجا مالرو و تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی