- سخیف
- سبک
معنی سخیف - جستجوی لغت در جدول جو
- سخیف
- نادان کم خرد، چابک زرنگ، سست: اندیشه رای، نازک: ابر، کم بافت سست باف: جامه ناقص عقل کم خرد، ضعیف، پست دون
- سخیف
- سست، سبک، ضعیف، ناقص، سبک عقل
- سخیف ((سَ))
- ناقص عقل، ضعیف، پست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برادران مادری
لشکر بسیار، کثیر
رنگ گشت دگر شدن رنگ
ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل
کوهان پیه کوهان
رزرده رسته درختان مو
آسمانه
زیغ (بساط بوریا) از برگ خرما، تنگ پالان، از نام های اهریمن
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
گرم، مقابل سرد، دارای حرارت
مؤنث واژۀ سخی، کریم، بخشنده، جوانمرد، رادمرد
راد، دست و دل باز، فراخ دست
جوانمرد، بخشنده، کریم
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
شمشیر زدن
شمشیر
ساحل دریا، ساحل رود
ساحل دریا، ساحل رود
کریم، بخشنده، جوانمرد، رادمرد