- سخی
- راد، دست و دل باز، فراخ دست
معنی سخی - جستجوی لغت در جدول جو
- سخی
- جوانمرد، بخشنده، کریم
- سخی
- کریم، بخشنده، جوانمرد، رادمرد
- سخی ((سَ))
- بخشنده، کریم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل
نادان کم خرد، چابک زرنگ، سست: اندیشه رای، نازک: ابر، کم بافت سست باف: جامه ناقص عقل کم خرد، ضعیف، پست دون
گرم، مقابل سرد، دارای حرارت
سست، سبک، ضعیف، ناقص، سبک عقل
مؤنث واژۀ سخی، کریم، بخشنده، جوانمرد، رادمرد
بخشنده تر
سخاوت کردن
آرد توله آرد هاله آشی که با آرد پزند و مردم درویش خورند
یونانی تازی گشته گورگیا از گیاهان گورگیا. توضیح: مولف برهان این کلمه را اشتباها مرادف با مصطکی ذکر کرده چون یکی از مرادفات این گیاه ثیل مکی است ممکن است که مکی بغلط در کتابت مصطکی شده (مصطکی صمغ درخت پسته وحشی (بنه) است که بنام سقز معروف است)
کینه نهانی، پلیدی
جوانمرد راد گشاده دست راد سر شت راد جوانمرد گشاده دست
کریم طبع، راد، جوانمرد، بخشنده
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، خرّوب، کورگیاه
برادرم برادر من نامی که جوانمردان و ایباران (عیاران) بر یکدیگر می نهادند برادر من، نامی است که فتیان (جوانمردان) هم طریقتان و هم مسلکان خود را بدان مخاطب میداشتند و میخواندند
تاریکی
زهرآگین، زهری
کوشش، پشتکار، تلاش
خطاب، حرف، کلام
شدت، زحمت
برده
در ترکیب به معنی ساینده آید به مفاهیم ذیل: الف: لمس کننده مماس شونده: آسمان سا پهلوسا جبهه سا جبین سا فلک سا. ب: نرم کننده خرد کننده: ادویه سا بوی سا پیل سا جگر سا عنبر سا مشک سا. ج: افسون کننده: پری سا. در ترکیب به معنی ساینده آید پولاد سای سرمه سای نمک سای
پشمباف بد
دشوار، سفت، خسیس
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
خراشیدن، رندیدن، گل برکندن، مهر کردن نامه، ستردن موی
پولاد، آهنی سخت