جدول جو
جدول جو

معنی سخدود - جستجوی لغت در جدول جو

سخدود
(سُ)
مرد تیزفهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رجل سخدود، حدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدود
تصویر خدود
خدها، روی ها، چهره ها، سیماها، گونه ها، رخ ها، جمع واژۀ خد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
کنده ای بدرازا. شکاف زمین. (مهذب الاسماء). گودال زمین. شکافی بدرازا در زمین و کوه.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اصحاب اخدود، مردمی که مؤمنین به پیغامبری را در اخدودی پرآتش کرده سوخته اند. مؤلف قاموس الاعلام آرد: قومی هستند بنجران یمن، کعب ذونواس یکی از ملوک یمن آنان را به دین یهود دعوت کرد و ایشان از قبول آن دین تن زدند و در زبان عرب کلمه اخدود بر حفره هائی اطلاق میشود که در آنجا آتش افروخته و کسانی را میسوخته اند و نام اصحاب اخدود در سورهالبروج قرآن آمده است و رجوع به ذونواس شود - انتهی. و مؤلف مجمل التواریخ والقصص گوید: از گاه ذونواس صاحب الاخدود ششصد و شصت و چهار سال (است)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر که بر رخسارۀ وی داغ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خدّ. (ترجمان القرآن جرجانی) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رخساره ها: از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدوداسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی). طبیعت او در اختیار حدود قواضب بر خدود کواعب... بر خلاف طباع بشر بوده. (ترجمه تاریخ یمینی).
خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش
که عیون است و جفون است و خدود است و قدود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام کورتی است به طائف. نصر می گوید: خدود، گوشه ای است از سرزمین نزدیک طائف. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شباب سخود، جوانی خوش با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سدّ، ابر سیاه. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سدّ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هَُ)
راست شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخدود
تصویر اخدود
شکاف زمین پوست شکافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدود
تصویر خدود
رخسار، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخود
تصویر سخود
جوانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدود
تصویر سدود
جمع سد، ابرهای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدود
تصویر اخدود
((اُ))
شکاف زمین
فرهنگ فارسی معین