جدول جو
جدول جو

معنی سختوی - جستجوی لغت در جدول جو

سختوی(سَ تُ وی)
منسوب است به سختو که نسبت خانوادگی است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سختو
تصویر سختو
نوعی خوراک که تکه های رودۀ گوسفند را با گوشت و برنج و چیزهای دیگر پرکرده و پخته باشند، سغدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سختی
تصویر سختی
رنج، زحمت، محکمی، دشواری، کنایه از فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب
سختی کشیدن: رنج بردن، زحمت کشیدن، تحمل فقر و تنگ دستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ تَ / تِ)
صلابت و شدت و درشتی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ وی ی)
علی بن محمد بن عبدالصمد بن عبدالاحد بن عبدالغالب همدانی ملقب به علم الدین سخاوی مصری نحوی مقری. در قاهره شاگرد ابومحمد قاسم شاطبی مقری بود و علم قراآت و نحو ولغت را نزد او آموخت، از ابوالجود غیاث بن فارس بن مکی مقری ادب فرا گرفت و در اسکندریه از سلفی و ابن عوف و بمصر از بوصیری و ابن یاسین. سپس به شهر دمشق شدو بدانجا سرآمد علماء وقت گردید، و مردمان را در حق او اعتقادی عظیم بود. ابن خلکان او را در دمشق دیده است. وفات او بدمشق در جمادی الاّخر سال 643 هجری قمریاست و گویند هنگام وفات به ابیات ذیل ترنم میکرد:
قالوا غداناتی دیار الحمی
و ینزل الرکب بمغناهم
و کل من کان محبالهم
اصبح مسروراً بلقیاهم
قلت قلی ذنب فما حیلتی
بأی ّ وجه اتلقاهم
قالوا اء لیس العفو من شأنهم
لاسیما عمن ترجاهم.
و مولد او در شهر سخا در غربیه از اعمال مصر بسال 558 بود. و قیاس در نسبت به سخا، سخوی است لکن مشهور سخاوی است. او راست: هدایه المرتاب و غایه الحفاظو الطلاب. منظومه فی متشابه کلمات القرآن مرتبه علی حروف: 1- مرتبه علی حروف معجم. 2- شرح مفصل. 3- سفرالسعاده. 4- شرح الشاطبیه. 5- ’الکوکب الوقاده’ فی اصول الدین. 6- الجواهر المکلله فی حدیث. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 694). رجوع به معجم المطبوعات و روضات الجنات ص 492 و عیون الانباء شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سخواء و سخاویه، بمعنی زمین نرم فراخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نیزه زننده اسب را در خوا یعنی میان پاها و دستهای وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیزه زننده در میان دست و پاهای اسب. (ناظم الاطباء) ، سباع و درنده ای که دزدد بچۀ گاو را و بخورد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیوان درنده ای که بدزدد بچۀ گاو را و بخورد آن را. (ناظم الاطباء) ، عقل رفته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عقل و خرد رفته. (ناظم الاطباء) ، گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرنده و رباینده. (ناظم الاطباء). رجوع به اختوا شود
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
قریۀ سختویه مشهور بسختان در خارج دروازۀ قصاب خانه شیراز از پهلوی باروی شهر میانۀ جنوب و مشرق شیراز است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
جمع سخواء، زمینهای نرم و فراخ، جمع سخاویه، زمین های نرم و فراخ زمین های هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختگی
تصویر سختگی
صلابت و درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
محکمی استواری سفتی مقابل سستی نرمی، دشواری اشکال مقابل آسانی سهولت، درشتی صلابت، بخل خست، سنگدلی بیرحمی، زحمت شفقت، محنت رنج، فقر تهیدستی، آسیب بلا آفت. یا سختی دیوار دهر. حوادث روزگار، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی خوراک. طرز تهیه آن چنینست که روده گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته بروغن بریان کنند، آلت تناسل مرد قضیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختی
تصویر سختی
((سَ))
پایداری، مشکل، دشواری، بخل، بی رحمی، زحمت، گرفتاری، رنج، تهیدستی.8- آسیب، بلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سختو
تصویر سختو
((سُ))
قسمی خوراک، طرز تهیه آن چنین است که روده گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته به روغن بریان کنند، کنایه از آلت تناسلی مرد، قضیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سختی
تصویر سختی
شدت، زحمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سختی
تصویر سختی
Adversity, Crunchiness, Difficulty, Hardiness, Hardness, Rigidity, Rigidness, Toughness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سختی
تصویر سختی
adversité, croquant, difficulté, robustesse, dureté, (FR) rigidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سختی
تصویر سختی
विपत्ति , कुरकुरापन , कठिनाई , सहनशीलता , कठोरता , कठोरता , मजबूती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سختی
تصویر سختی
ความทุกข์ยาก , ความกรอบ , ความยากลำบาก , ความทนทาน , ความแข็ง , ความแข็ง , ความแข็งแกร่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سختی
تصویر سختی
shida, ugumu, uvumilivu, (SW) ugumu, uimara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سختی
تصویر سختی
zorluk, kıtırlık, dayanıklılık, sertlik, (TR) sertlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سختی
تصویر سختی
逆境 , サクサク , 難しさ , 耐久性 , 硬さ , 硬さ , 強靭さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سختی
تصویر سختی
מצוקה , פריכות , קְשָׁהוּת , עמידות , קשיות , קשות , קְשִׁיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سختی
تصویر سختی
역경 , 바삭바삭 , 어려움 , 내구성 , 경도 , 경직 , 강인함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سختی
تصویر سختی
kesulitan, kerenyahan, ketahanan, kekerasan, (ID) kekakuan, ketangguhan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سختی
تصویر سختی
Widrigkeit, Knusprigkeit, Schwierigkeit, Zähigkeit, Härte, (DE) Steifheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سختی
تصویر سختی
tegenspoed, knapperigheid, moeilijkheid, uithoudingsvermogen, hardheid, (NL) stijfheid, stevigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سختی
تصویر سختی
adversidad, crocancia, dificultad, resistencia, dureza, (ES) rigidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سختی
تصویر سختی
avversità, croccantezza, difficoltà, robustezza, durezza, (IT) rigidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سختی
تصویر سختی
adversidade, crocância, dificuldade, resistência, dureza, (PT) rigidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سختی
تصویر سختی
逆境 , 脆度 , 困难 , 耐力 , 硬度 , 刚性 , 坚韧
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سختی
تصویر سختی
przeciwność, chrupkość, trudność, wytrzymałość, twardość, (PL) sztywność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سختی
تصویر سختی
негаразди , хрускіт , складність , витривалість , твердість , жорсткість , міцність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سختی
تصویر سختی
невзгоды , хрусткость , трудность , выносливость , жесткость , жесткость , твёрдость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سختی
تصویر سختی
দুর্দশা , খাস্তা , কঠিনতা , দৃঢ়তা , কঠোরতা , কঠোরতা , দৃঢ়তা
دیکشنری فارسی به بنگالی