- سخاخ
- ورزبوم زمینی که برای کشت آماده شده باشد
معنی سخاخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رخ، رخ ها در شترنگ پیلمرغ ها زیست فراخ، زمین فراخ، زمین دمیده
شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
جمع سبخه، شوره زاران، کود به زبان مسری
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
فرومایگان، مردان فرومایه
ورزبوم، گرم
گردن آویز گردن آویز بی گوهر که از هسته یا گل فراهم آورند گلوبند
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
دامکش، پوستکن کسی که گوسفند را ذبح کند و آنرا پوست کند پوست کن. پوست کن، آنکه پوست حیوانات از بدن بر کند
سوراخ گوش
گل و لای
صماخ، داخل گوش، سوراخ گوش
فخ ها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ فخ
ستاک، شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت
کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات کشته شده را می کند، پوست کن، بسیار پوست کننده
جمع فخ، دام های شکاری دام شکاری، جمع فخاخ فخوخ
گیاهی پرشاخ، تلخ و بدبو که در طب قدیم برای تقویت معده و معالجۀ صرع و سکته به کار می رفت
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
سخی بودن، جود و کرم داشتن، بخشش، کرم، جوانمردی
گرم، جمع سخین، کج بیل ها