جدول جو
جدول جو

معنی سخ - جستجوی لغت در جدول جو

سخ
خوب، نیکو، خجسته، خوش
تصویری از سخ
تصویر سخ
فرهنگ فارسی عمید
سخ
چرک بدن یا جامه، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
تصویری از سخ
تصویر سخ
فرهنگ فارسی عمید
سخ
(سِ)
نامی است که در طوالش بدرخت آزاد دهند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 213 و آزاددرخت در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
سخ
(سُخ خ)
بیست و چهار من. لغتی است اعجمی. (منتهی الارب). در حدود بیست و چهار رطل است و کلمه فارسی است. (از اقرب الموارد) : غور، پیمانه ای است مقدار دوازده سخ مر اهل خوارزم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سخ
(سَ)
شوخ که چرک بدن و جامه باشد و بعربی وسخ گویند. (برهان). شوخ و چرک بود که بر جامه و تن نشیند. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
سخ
(تَ غُ)
رفتن آب. (المصادر زوزنی). سخ المطر، باریدن. (دزی ج 1 ص 637) ، دور رفتن در کندن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دور رفتن در سیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دم بزمین فرو بردن ملخ تا بیضه نهد
لغت نامه دهخدا
سخ
خوب و نیک، خوب و خوش چرک بدن یا جامه
تصویری از سخ
تصویر سخ
فرهنگ لغت هوشیار
سخ
((سُ))
خوب
تصویری از سخ
تصویر سخ
فرهنگ فارسی معین
سخ
هرچیز مستقیم و نوک تیز چوبی یا فلزی، وسیله ای در کارگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخت زبانی
تصویر سخت زبانی
فحاشی
فرهنگ لغت هوشیار
سخت ساغ (ساق و ساقه پارسی و پهلوی است) پایدار استوار ثابت برقرار پایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت سر
تصویر سخت سر
پایدار، استوار، خیره سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت سری
تصویر سخت سری
ایستادگی، لجاجت
فرهنگ لغت هوشیار
پرده ای که از طرف داخل کاسه سر را مفروش میکند و مخصوصا در بعضی نقاط باستخوان سر محکم چسبیده و فقط در ناحیه گیجگاه چسبندگی کامل نیست چون در ناحیه گیجگاه شریان شامه میانی از بین سخت شامه میگذرد ممکنست صدمات وارد باین ناحیه منجر به پاره شدن شریان گشته و سخت شامه را به داخل براند و سبب بیهوشی و مرگ گردد. سخت شامه در حقیقت خارجی ترین غشا پوششی مغزاست امالغلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی سخت (مانند کمان) را تواند کشید، زحمتکش. آنکه مردم را به سختی کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت کمان
تصویر سخت کمان
پهلوان تیر انداز، بیرحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت کوش
تصویر سخت کوش
بسیار کوشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت گیر
تصویر سخت گیر
آزمند و حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت زبان
تصویر سخت زبان
دشنام دهنده فحاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
خطیب، ناطق، واعظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن سنجی
تصویر سخن سنجی
انتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخیف
تصویر سخیف
سبک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخی
تصویر سخی
راد، دست و دل باز، فراخ دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخاوتمند
تصویر سخاوتمند
رادمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخنوری
تصویر سخنوری
نطق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخنور
تصویر سخنور
واعظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخنگو
تصویر سخنگو
متکلم، ناطق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
نطق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخت افزار
تصویر سخت افزار
هاردویر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سختار
تصویر سختار
آنتیمون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سختی
تصویر سختی
شدت، زحمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن
تصویر سخن
خطاب، حرف، کلام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن چین
تصویر سخن چین
جاسوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن خدا
تصویر سخن خدا
کلام خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن گویی
تصویر سخن گویی
تکلم
فرهنگ واژه فارسی سره