معنی سخاوتمند - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با سخاوتمند
سخاوتمند
سخاوتمند
باهمت، بخشنده، جواد، جوانمرد، سخی، کریم، گشاده دست، مکرم، واهب متضاد: خسیس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سعادتمند
سعادتمند
خوشبخت، نیک بخت، اَیمَن، اِقبالمَند، بَختیار، بُلَنداِقبال، بُلَندبَخت، خَجَستِه، خَجَستِه طالِع، خَجَستِه فال، خوش طالِع، جوان بَخت، سِفیدبَخت، سَعید، شادبَخت، صاحِب اِقبال، صاحِب دُولَت، طالِع مَند، فَرُّخ فال، فَرخُندِه بَخت، فَرخُندِه طالِع، مُقبِل، مُستَسعَد، نیک اَختَر، نِکوبَخت، نیکوبَخت
فرهنگ فارسی عمید
سعادتمند
سعادتمند
خوشبخت. سبک بخت. اقبالمند: نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را. حافظ. وبس متکلم و از اهل جدل و مباحثه بوده و نیک بخت و سعادتمند. (تاریخ قم ص 233). فرزند سعادتمندش از منزل نرمکین کوچ فرمود. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
سعادتمند
سعادتمند
بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت متضاد: بی اقبال، بی طالع، شوربخت متضاد: شقی، شقاوتمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.