- سحله
- خرگوش ریزه خرگوشک
معنی سحله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوی، برزن
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان
پوست نرمی، فراوانی، رنگ و ریخت
سیاهی توده آهن
در انگلیسی و فرانسوی بر گرفته از این واژه تازی است سگ انگور جر موج، شیره جرموج
پیه پشت پیه چربی گوشت
هوشبام بامداد دروغین جمع ساحره جادوگران: طلسم سحره فرعون ببستی (دیو گاو پای)
پرده، پوشش، مانداب
خایه افتاده خایه فرو هشته
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
سونش سونش زر و سیم، فرومایه، پوست گندم پوست جو، هیچکاره
بره بزغاله نوزاد
سرفیدن، سرخ زدگی در موی سر سعال سرفه
فرومایه، مردم ناکس، پست
زینه جنگ افزار
مطلق سوراخ را گویند، سوراخ دبر و قبل
آسانگیر با گذشت زون، زمین هموار کوچک، نرم ریخت، ماسه، شکمروش
گله و رمه (اسب گاو گوسفند و جز آن ها)
پست، فرومایه، ناکس، پست فطرت
گلۀ گاو، گوسفند، آهو یا اسب، گله، رمه، برای مثال به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس / به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله (فرخی - ۳۴۹)
رنگ و هیئت، شکل ظاهر، نرمی روی و پوست
مذهب، دیانت
در فقه و حقوق بخشش، هبه
کابین زن دادن
در فقه و حقوق بخشش، هبه
کابین زن دادن
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، منگ، منج، کبت
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
ساختمانی با محوطۀ باز بسیار بزرگ که بیشتر به عنوان انبار، کارگاه یا سالن ورزش از آن استفاده می شود
ساحرها، سحر کننده ها، جادوگرها، افسونگرها، جمع واژۀ ساحر
سپرز رنگی رنگی است میان تیرگی و سیاهی با اندک سپیدی
زبان دراز زن گشنی گشنیدن ورتکی
چشم پنام
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
نحله در فارسی کابین دست پیمان، دبستان فرزانی، آیین دین، بخشش دهش عطیه بخشش، دعوی، مذهب دیانت، جمع نحل