جدول جو
جدول جو

معنی سحرور - جستجوی لغت در جدول جو

سحرور
(سِحْرْ وَ)
ساحر. جادوگر:
نبات خانه من از تری و شیرینی
دهان سحروران دیار بربندد.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به ساحر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرور
تصویر سرور
(دخترانه و پسرانه)
رئیس، پیشو، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرور
تصویر سرور
رئیس، پیشوا، سرپرست، بزرگ تر طایفه و قبیله
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرور
تصویر سرور
شادی، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرور
تصویر محرور
کسی که دارای مزاج گرم است، گرم شده از حرارت آتش و تب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحور
تصویر سحور
غذایی که برای روزه گرفتن هنگام سحر بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
سار سیاه. سحرور. شحور. نوعی ازمرغان صحرایی باشد و بعضی گویند کبک دری است و عربی است. (برهان). شحور. (منتهی الارب). پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از گنجشک، بخاطر لحن خوشی که دارد او را در قفس گذارند. ج، شحاریر. (از اقرب الموارد) (از صبح الاعشی ج 2 ص 75). مرغی است سیاه و منقار و پای او زرد مایل به سرخی و به قدر قمری و به ترکی او را قره طاوخ و به اصفهانی غوغاز و به مازندرانی توکا نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به شحور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از حرّ. مرد گرم شده از خشم و جز آن. (منتهی الارب). گرم شده ازآتش تب و خشم و جز آن. گرم و تندخوی و خشمناک. (از ناظم الاطباء) ، گرم مزاج. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه بر مزاج او حرارت غلبه دارد. آنکه مزاجش گرم است. آنکه مزاج حار دارد. با مزاج گرم. که طبعش گرم است. که طبع و مزاج گرم دارد. مقابل مبرود. آنکه مزاج و طبیعت گرم دارد. آنکه گرمیش کرده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و از جهت مردم محرور دانگی کافور و درم سنگی صندل... با وی بسرشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اینها همه سرد باشد و مردم محروررا شاید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شراب مویزی... میل به خنکی دارد و موافق است محروران را. (نوروزنامه).
مگو مغرور غافل را برای امن او نکته
مده محرور جاهل را برای طبع او خرما.
سنائی.
بهر مزدوران که محروران بدنداز ماندگی
قرصۀ کافور کرد از قرصۀ شمس الضحی.
خاقانی.
خورد خواهد شاهد وشاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
یعنی محروران بحران یرقان ظلم و... (سندبادنامه ص 6).
خاصه در این بادیۀ دیوسار
دوزخ محرورکش تشنه خوار.
نظامی.
ای پیکر منور محرور خوی چکان
ثعبان آتشین دم رویینه استخوان.
خواجوی کرمانی.
محروری و تو دفع حرارت کنی به آب
لیکن ترا ز فرط رطوبت بود زیان.
خواجوی کرمانی.
- محرور کردن، گرم کردن. گرم مزاج کردن:
وآتش نعل او به دی نشگفت
گر مزاج هوا کند محرور.
مسعودسعد (دیوان ص 267).
- امثال:
محرور را خرما مده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، لاغر. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
پاره ای از ابر تنک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَرْ وَ)
سپردار. آنکه سپر می دارد. (ناظم الاطباء) :
سپرور پیاده ده ودو هزار
گزین کرد شاه از در کارزار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
رجوع به سبروت و نشوء اللغه ص 35 شود
لغت نامه دهخدا
لاغر، گرم سرشت، خشمگین برافروخته گرم شده (از آتش تب خشم و جز آن) : بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی. (خاقانی)، گرم مزاج جمع محرورین
فرهنگ لغت هوشیار
سارسیاه، توکا (درفرهنگی توکاوسارسیاه برابرپنداشته شده توکاپرنده ای است سبزرنگ وسارسیاه پرنده ای است سراپا سیاه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرور
تصویر حرور
حرارت، گرماها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحور
تصویر سحور
پسشام آنچه پیش از بامداد در رمضان خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرور
تصویر سرور
شادمانه کردن، شاد کردن مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند و پیشوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعرور
تصویر سعرور
تبا شیر تازی آن طبا شیراست سپیده دمان را بدان مانند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرور
تصویر سرور
((سَ وَ))
پیشوا، رییس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرور
تصویر سرور
((سُ))
شاد شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرور
تصویر حرور
((حُ))
گرما، حرارت آفتاب، باد گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرور
تصویر محرور
((مَ))
گرم شده از تب یا خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرور
تصویر سرور
آقا
فرهنگ واژه فارسی سره
جادوگر، چشم بند، سحار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرور
تصویر سرور
Gladness, Server
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرور
تصویر سرور
bonheur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرور
تصویر سرور
радость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرور
تصویر سرور
Freude
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرور
تصویر سرور
радість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرور
تصویر سرور
radość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرور
تصویر سرور
快乐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرور
تصویر سرور
felicidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرور
تصویر سرور
felicità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرور
تصویر سرور
felicidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرور
تصویر سرور
blijdschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرور
تصویر سرور
खुशी
دیکشنری فارسی به هندی