معنی سعرور - فرهنگ لغت هوشیار
معنی سعرور
سعرور
تبا شیر تازی آن طبا شیراست سپیده دمان را بدان مانند کنند
تصویر سعرور
فرهنگ لغت هوشیار
واژههای مرتبط با سعرور
زعرور
زعرور
گیاهی خودرو و کوهی با برگ های بریده و میوۀ کوچک سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته، علف شیران، علف خرس، کیل سرخ، نمتک، کوهج، ازدف
فرهنگ فارسی عمید
ثعرور
ثعرور
مرد کوتاه، سرطرثوت و بر آن، بر گیاه ذؤنون، بیخ پیاز دشتی، خیار کوچک، دستنبویه، ثؤلول. زگیل، چیزی مانند سر پستان که بر غلاف ایر اسب می باشد. ج، ثعاریر
لغت نامه دهخدا
سپرور
سپرور
سپردار. آنکه سپر می دارد. (ناظم الاطباء) : سپرور پیاده ده ودو هزار گزین کرد شاه از در کارزار. فردوسی
لغت نامه دهخدا
سحرور
سحرور
ساحر. جادوگر: نبات خانه من از تری و شیرینی دهان سحروران دیار بربندد. امیرخسرو (از آنندراج). رجوع به ساحر شود
لغت نامه دهخدا
دعرور
دعرور
ناکس. (منتهی الارب). شخص لئیم و فرومایه که یاران خود را عیب کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زعرور
زعرور
تندخوی. بدخلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: رجل زعرور، یعنی بدخلق و کم خیر مانند زعرور. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.