- سحر (دخترانه)
- صبح، آغاز روز، زمان قبل از سپیده دم، صبح
معنی سحر - جستجوی لغت در جدول جو
- سحر
- سپیده دم، جادو، پگاه
- سحر
- جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن
- سحر
- نزدیک صبح، هنگام پیش از صبح، سپیده دم، پگاه
- سحر
- فریفته ساختن کسی با کاری شگفت انگیز، جادو کردن، جادویی کردن، کنایه از جادویی، افسون، فسون، کنایه از چیزی یا کاری که در آن فریبندگی و گیرندگی باشد
سحر حلال: کنایه از هنرنمایی در نظم یا نثر، کار عجیب و حیرت انگیز که آلوده به نیرنگ نباشد
- سحر ((سَ حَ))
- پیش از صبح، سپیده دم
- سحر ((س))
- جادو کردن، جادوگری، جادو، هر آن چه که در آن فریبندگی و گیرندگی خاص باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپیده دم، پسشام خوراکی است که در رمضان پیش از بامداد خورند و درست آن در تازی سحور است منسوب به سحر، غذایی که روزه داران بهنگام سحر خورند (در ماه رمضان و جز آن)
هوشبام بامداد دروغین جمع ساحره جادوگران: طلسم سحره فرعون ببستی (دیو گاو پای)
مربوط به سحر مثلاً ستارۀ سحری، خواب سحری، غذایی که روزه گیران هنگام سحر می خورند، سحرگاه
ساحرها، سحر کننده ها، جادوگرها، افسونگرها، جمع واژۀ ساحر
پگاهی خوردن (پگاهی سحری)
کاواک میان تهی، فریفته، جادو شده
دریا
دریا
جادوگر، افسونگره
رهسپاری، نورد
رج، رده
ضیافت
زفتی زفت (بخیل)
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
افسونگر، سحر کننده، جادو کن
ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره مرغبارانیان ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضا بدن قرار میدادند
سوراخ جانور
برهنه کردن، آشکار کردن، رنجه کردن، حسرت
راندن دور کردن
بیمار شکم، بزرگ شکم اسپ
خراشیدن، رندیدن، گل برکندن، مهر کردن نامه، ستردن موی
پسشام آنچه پیش از بامداد در رمضان خورند
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه