جدول جو
جدول جو

معنی سحاف - جستجوی لغت در جدول جو

سحاف
(سِ)
جمع واژۀ سحفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سحفه شود
بیماری سل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کاهش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
سحاف
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
تصویری از سحاف
تصویر سحاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سحاب
تصویر سحاب
(پسرانه)
ابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
صحفه ها، بشقاب ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاف
تصویر سیاف
شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند، میرغضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکاف
تصویر سکاف
کسی که پیشه اش کفش دوزی است، کفشگر، کفشدوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، غین، غمام، غمامه، میغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحار
تصویر سحار
سحر کننده، جادوگر، افسونگر، کنایه از دارای زیبایی شگفت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجاف
تصویر سجاف
پارچه یا نوار باریکی که در حاشیۀ لباس بدوزند، فراویز، فرویز، درز جامه، پرده ای که بر در آویزان کنند، شکاف بین پرده، فرجۀ بین دو پرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند، آنکه شغلش صحافی است، کسی که در خواندن صحیفه خطا کند، کتاب فروش
فرهنگ فارسی عمید
فروختن سحفه. فروختن پیه پشت.
لغت نامه دهخدا
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاف
تصویر قحاف
تند لور تندابه سخت نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاف
تصویر سیاف
مرد شمشیر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواف
تصویر سواف
مرگا مرگ، ستور میری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاف
تصویر سهاف
تشنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاف
تصویر سکاف
از ریشه پارسی کفشگر کسی که کفش دوزی پیشه دارد کفش دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاف
تصویر سجاف
پرده و حجاب، پوشش، لحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراف
تصویر سراف
برگجوی جویدن برگ خوردن برگ از سوی نوزاد کرم ابریشم و خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاف
تصویر سعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
ابری بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاح
تصویر سحاح
ریزان، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحار
تصویر سحار
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاق
تصویر سحاق
ساینده، کوبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحام
تصویر سحام
سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحائف
تصویر سحائف
جمع سحیفه، پیه پهناها پیه های تهیگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحوف
تصویر سحوف
فربه پیه ناک مرد و زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحاف
تصویر جحاف
زحمت دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره