- سحاف
- بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
معنی سحاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روانداز
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
زحمت دادن کسی را
فربه پیه ناک مرد و زن
جمع سحیفه، پیه پهناها پیه های تهیگاه
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
سیاهی
ساینده، کوبنده
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
ریزان، هوا
ابری بارنده
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
پرده و حجاب، پوشش، لحاف
پوسته پوسته شدن ناخن
برگجوی جویدن برگ خوردن برگ از سوی نوزاد کرم ابریشم و خرفستران
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن
از ریشه پارسی کفشگر کسی که کفش دوزی پیشه دارد کفش دوز
تشنگی سخت
مرگا مرگ، ستور میری
مرد شمشیر زن
جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف
کسی که پیشه اش کفش دوزی است، کفشگر، کفشدوز
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، غین، غمام، غمامه، میغ
صحفه ها، بشقاب ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحفه
شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند، میرغضب
کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند، آنکه شغلش صحافی است، کسی که در خواندن صحیفه خطا کند، کتاب فروش
پارچه یا نوار باریکی که در حاشیۀ لباس بدوزند، فراویز، فرویز، درز جامه، پرده ای که بر در آویزان کنند، شکاف بین پرده، فرجۀ بین دو پرده
سحر کننده، جادوگر، افسونگر، کنایه از دارای زیبایی شگفت انگیز
تند لور تندابه سخت نوشیدن
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی