از س ح ح، ریزان، و منه یمین اﷲ سحاء، ای دائمه الصب بالمطا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، (از س ح ی) آنکه خاک و گل را از زمین رندد، باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. (منتهی الارب)
از س ح ح، ریزان، و منه یمین اﷲ سحاء، ای دائمه الصب بالمطا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، (از س ح ی) آنکه خاک و گل را از زمین رندد، باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. (منتهی الارب)
مهر نامه. ج، سحاء، اسحیه. (منتهی الارب). ما اخذ من القرطاس. (اقرب الموارد) ، گیاهی است خاردار که زنبور عسل آن را خورد و شهد آن در نهایت خوبی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دماغ، پاره ای از ابر. (منتهی الارب). یقال: ما فی السماء سحاءه من سحاب. بدین معانی رجوع به سحایه شود
مهر نامه. ج، سحاء، اسحیه. (منتهی الارب). ما اخذ من القرطاس. (اقرب الموارد) ، گیاهی است خاردار که زنبور عسل آن را خورد و شهد آن در نهایت خوبی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دماغ، پاره ای از ابر. (منتهی الارب). یقال: ما فی السماء سحاءه من سحاب. بدین معانی رجوع به سحایه شود
مؤنث ارسح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، زن زشت. ج، رسح. حدیث: لاتسترضعوااولادکم الرسح و لا العمش فان اللبن یورثهما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن لاغرسرین و زشت، یا عام است. ج، رسح. (آنندراج). زن لاغرسرین. (مهذب الاسماء)
مؤنث ارسح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، زن زشت. ج، رُسُح. حدیث: لاتسترضعوااولادکم الرسح و لا العمش فان اللبن یورثهما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن لاغرسرین و زشت، یا عام است. ج، رُسُح. (آنندراج). زن لاغرسرین. (مهذب الاسماء)
مؤنث أمسح. (از اقرب الموارد). رجوع به أمسح شود، زمین هموار سنگریزه ناک که در آن گیاه نباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مساح و مساحی. (اقرب الموارد) ، زمین سرخ. (از اقرب الموارد) ، زن لاغر سرین خردپستان. (منتهی الارب). رسحاء. (اقرب الموارد). و رجوع به رسحاء شود، زن یک چشمه. (منتهی الارب). عوراء. (اقرب الموارد) ، زن برابر و هموار پای. (منتهی الارب) ، زن بسیار سیرکننده در سیاحت خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن بسیار دروغگوی. (منتهی الارب). کذابه. (اقرب الموارد) ، زن که ران او بهم ساید. (منتهی الارب)
مؤنث أمسح. (از اقرب الموارد). رجوع به أمسح شود، زمین هموار سنگریزه ناک که در آن گیاه نباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مِساح و مَساحی. (اقرب الموارد) ، زمین سرخ. (از اقرب الموارد) ، زن لاغر سرین خردپستان. (منتهی الارب). رسحاء. (اقرب الموارد). و رجوع به رسحاء شود، زن یک چشمه. (منتهی الارب). عوراء. (اقرب الموارد) ، زن برابر و هموار پای. (منتهی الارب) ، زن بسیار سیرکننده در سیاحت خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن بسیار دروغگوی. (منتهی الارب). کذابه. (اقرب الموارد) ، زن که ران او بهم ساید. (منتهی الارب)
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند