- سحاء
- مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
معنی سحاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زمین هموار، زن خرد پستان، ساییده ران، دروغگوی: زن
جمع سبوح، شناوران
می خری، می، می خوری می فروش باده فروش چوب شناور
نوشاک، شوربا
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
چشم سرخ چشم خونی، آب تیره
زمین بی گیاه
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
سیاهی
ساینده، کوبنده
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
ریزان، هوا
ابری بارنده
غوره سبز خرما
تاختن فرو گرفتن
میخ، زره تنگ، چاه تنگ دهانه، جمع اسک و سکاء، کران، پستی فرومایگی، بویه رامک بویه مشکک، دیو جولاهه گونه ای تننده درشت، سوراخ کژدم کر، زره تنگ
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
برید گی شیر ماده شتر دارو
مسرت، شادی، شادمانی، شادکامی، خوشی
آب دهنده، کسی که آب نوشیدنی می فروخت
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، غین، غمام، غمامه، میغ
ظرفی چرمی برای آب یا شیر یا چیز دیگر، مشک، مشک آب، مشک شیر
سحر کننده، جادوگر، افسونگر، کنایه از دارای زیبایی شگفت انگیز
آفتاب فراخ، چاشتگاه، چاشت
پوست پوست درخت، زیر پوست نوار پوستی