- سجو
- آرامیدن، پاییدن پایستگی
معنی سجو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوی ها سرشت ها
چشم اشک ران، ابر بارانران، چشم پیوسته گریان، ماده شتر بر شیر
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
جمع سجف، لنگه پرده ها
لاتینی تازی گشته پر بوی تند بوی
تریشه که بدان آتش افروزند هیمه سوخت هر چه تنور بدان بر تفسانند بانگ کردن نالیدن ماده شتر، کلند نهادن سگ را
سر بزمین نهادن و فروتنی نمودن
پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
پیشانی نهی بی نیازانه زبانزد زورخانه پیشانی ساییدن بر زمین پیش از کشتی و پس از آن
سجده کردن
اشتر رام مادینه، آرمیده چشم زن
ستاوند
امید داشتن
تازی از فرانسوی درخت نان درخت نان درخت ساگو
کوزه سفالی
پاداش دادن، اقامت گزیدن در جائی، استادن بجائی
تاریک شدن شب
زندان
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
بانگ کردن کبوتر، قصد کردن
تیرگی آب
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان
عنوان کتاب و نامه
تاخت، چیرگی، فرو گرفتن
نوعی درخت است که برگهایش باریک و دراز و به شکل سوزن و همیشه سبز است و بلندی آن تا 02 متر میرسد
فراموش کردن
پاس درازی از شب پاسی از اشب