- سجع
- بانگ کردن کبوتر، قصد کردن
معنی سجع - جستجوی لغت در جدول جو
- سجع
- سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اسجاع،
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف
سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
- سجع ((سَ))
- بانگ کردن کبوتر، موزون و مقفی بودن سخن، کلمات هم آهنگ که در آخر جمله های یک عبارت می آورند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره ای از هماهنگ آوری
سخن دارای سجع و قافیه
سخن با قافیه
شنیدن، گوش
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
جزئی از هفت، یک هفتم از چیزی حیوان درنده، دد
آرامیدن، پاییدن پایستگی
زندان
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
تیرگی آب
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان
عنوان کتاب و نامه
برخورد، گلو بریدن، گستردن، بد بخت کردن بیچاره گرداندن، زدن چیزی را به چیزی
دست برهم زد گی، دمیدن پگاه، آوای زدن، آشکارشدن: گرد یا شید (نور) یا بوی
نویه (شاخه نو رسته) شتابان
زدن با دست، رو با رو سخن گفتن، روی خوراک را خوردن، رنگ پرید گی از ترس، بانگ کردن خروس جای بخش، خانه
گمگشتگی سرگردانی سرگردان، گل نگونسار گل آویز
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان
ترک پای، شکاف کوه شکستن سر را، شکافتن راه را، سوزاندن پوست را پیسی از بیماری ها، نشان سوختگی بر پوست، روفاندار (درخت اراک) مانند همتای
شنیدن، شنوائی، پذیرفتن و اطاعت کردن
جانب از هر چیزی، آرامش شب
خوبرویی زیبایی
برتری در دلیری نیرومندی
درد، بیماری، رنجوری
هفت یک، یک هفتم از چیزی