جدول جو
جدول جو

معنی سجع

سجع((سَ))
بانگ کردن کبوتر، موزون و مقفی بودن سخن، کلمات هم آهنگ که در آخر جمله های یک عبارت می آورند
تصویری از سجع
تصویر سجع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سجع

سجع

سجع
سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اَسجاع،
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و رَوی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خَلَف و تَلَف
سجع مُطَرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف رَوی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
سجع
فرهنگ فارسی عمید