جدول جو
جدول جو

معنی سجاکنده - جستجوی لغت در جدول جو

سجاکنده
(سَ کَ دَ / دِ)
مکمل و مسلح. (آنندراج) (رشیدی) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگالنده
تصویر سگالنده
اندیشه کننده، فکر کننده، رایزن، چاره جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاینده
تصویر ستاینده
ستایش کننده، مدح کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرافکنده
تصویر سرافکنده
خجل، شرمسار، خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجاوندی
تصویر سجاوندی
علائمی که در نقطه گذاری متون به کار می رود، (صفت نسبی، منسوب به سجاوند، ناحیه و کوهی در نزدیکی سیستان) از مردم سجاوند، نقش و نگار کردن در صفحۀ کتاب با آب زر و شنگرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاننده
تصویر ستاننده
کسی که چیزی از دیگری بستاند، گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
شاعر، سرود گوی، سرودخوان، برای مثال من که سرایندۀ این نوگلم / باغ تو را نغز نوا بلبلم (نظامی۱ - ۱۹)، گوینده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ کَ)
کسی را گویند که مکمل و مسلح شده باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، منتشر، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجانیده
تصویر سجانیده
کسی یا چیزی که به سبب سرمای سخت از حال خود گشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
خواننده، نغمه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفکنده
تصویر سرفکنده
شرمسار، خجل
فرهنگ لغت هوشیار
صفه بلند که سقف آنرا بستونها افراشته باشند، بالا خانه ای که پیش آن ایوان گشاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاننده
تصویر ستاننده
گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناکنده
تصویر اناکنده
تازی گشته اوباره از ماران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجا کنده
تصویر سجا کنده
مکمل و مسلح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاوندی
تصویر سجاوندی
منسوب به سجاوند، منقش کردن کتاب با طلا و شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرافکنده
تصویر سرافکنده
((~. اَ کَ دَ یا دِ))
شرمسار، فروتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجاوندی
تصویر سجاوندی
((سَ وَ))
آراستن کتاب با طلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
((سَ یا سُ یَ دَ یا دِ))
سرودگوی، نغمه پرداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
شاعر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستاننده
تصویر ستاننده
آلچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
Diffuse, Scattered, Freckly, Straggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffus, tacheté, dispersé, éparse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
рассеянный , с веснушками , разбросанный , спутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffus, sommersprossig, verstreut, zerzaust
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
розсіяний , з веснянками , розкиданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
rozproszony, piegowaty, rozrzucony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
分散的 , 有雀斑的 , 零乱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
difuso, sardento, espalhado, desordenado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffuso, lentigginoso, sparso, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
difuso, pecoso, disperso, desordenado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffuus, met sproeten, verspreid, rommelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
กระจาย , ที่มีฝ้ากระ , กระจัดกระจาย , กระจัดกระจาย
دیکشنری فارسی به تایلندی