- سجاف
- پرده و حجاب، پوشش، لحاف
معنی سجاف - جستجوی لغت در جدول جو
- سجاف
- پارچه یا نوار باریکی که در حاشیۀ لباس بدوزند، فراویز، فرویز، درز جامه، پرده ای که بر در آویزان کنند، شکاف بین پرده، فرجۀ بین دو پرده
- سجاف ((س))
- پارچه باریکی که در حاشیه جامه دوزند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
جمع سجف، لنگه پرده ها
روان شدن اشک
نصیب و بهره
بسیار سجده کننده
هوا
شیر آبکی
پوسته پوسته شدن ناخن
برگجوی جویدن برگ خوردن برگ از سوی نوزاد کرم ابریشم و خرفستران
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن
از ریشه پارسی کفشگر کسی که کفش دوزی پیشه دارد کفش دوز
تشنگی سخت
مرگا مرگ، ستور میری
مرد شمشیر زن
سرمای سخت، سجد، سجن، شجد، شجام
کسی که سجده بسیار کند، بسیار سجده کننده
کسی که پیشه اش کفش دوزی است، کفشگر، کفشدوز
بهره، نصیب، دلوهای پرآب، کنایه از منابع سرشار
شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند، میرغضب
زندانبان، نگهبان زندان، مامور نگهبانی و نگه داری از زندانیان
کبست (حنظل)، لاغر، زمانه
می، باده، آن چه چکد از انگور پیش از فشاردن
آنچه از آب انگور تخمیر شده و در صافی ریخته قبل از فشردن بچکد و فرو بریزد و آن بهترین نوع شراب است، می
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها