جدول جو
جدول جو

معنی سجان

سجان
زندانبان، نگهبان زندان، مامور نگهبانی و نگه داری از زندانیان
تصویری از سجان
تصویر سجان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سجان

سجان

سجان
زندان بان. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء). صاحب السجن. (اقرب الموارد). دوستاق بان. دژخیم
لغت نامه دهخدا

دجان

دجان
شیر خواره، جمع دجن، باران های پیاپی ابر سترون ابر سیاه بی باران
دجان
فرهنگ لغت هوشیار

ستان

ستان
پسوند مکان. الف: باسم ذات پیوند دال بر بسیاری و فراوانی: بوستان خارستان تاکستان سروستان گلستان گورستان نیستان. ب: باسم معنی پیوندد و افاده محل و مکان کند: دادستان فرهنگستان ورستان ج: باسم خاص (علم) پیوندد و افاده مقر مستقر و محل کند: ارمنستان افغانستان تاجیکستان ترکستان کردستان گرجستان لرستان هندوستان، پسوند زمان: تابستان زمستان. در ترکیب به معنی ستاینده آید: جانستان دادستان دلستان
فرهنگ لغت هوشیار