جدول جو
جدول جو

معنی ستیهندگی - جستجوی لغت در جدول جو

ستیهندگی
ستیزه جویی، گردنکشی، نافرمانی، جنگ وجدال
تصویری از ستیهندگی
تصویر ستیهندگی
فرهنگ فارسی عمید
ستیهندگی
(سِ هََ دَ / دِ)
مرکّب از: ستیهنده = ستیهندگ + ی، پسوند مصدری، ستیزه که لجاجت و جنگ و سرکشی و نافرمانی باشد. (برهان) (آنندراج) :
جدا فیلسوفند دیگر گروه
جهان از ستیهندگیشان ستوه.
اسدی
لغت نامه دهخدا
ستیهندگی
ستیزنده بودن ستیهندگی
تصویری از ستیهندگی
تصویر ستیهندگی
فرهنگ لغت هوشیار
ستیهندگی
تعصب
تصویری از ستیهندگی
تصویر ستیهندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
ستیهندگی
ستیزندگی، ستیزه جویی، ستیزه خواهی، خودرایی، کله شقی، لجاج، لجاجت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستیهنده
تصویر ستیهنده
ستیزنده، ستیزه کننده
فرهنگ فارسی عمید
(سِ زَ دَ /دِ)
خصومت و منازعه و مناقشه و لجاجت. (ناظم الاطباء). جنگ و جدال. (مجموعۀ مترادفات ص 112)
لغت نامه دهخدا
(سِ تِ هََدَ / دِ)
رجوع به ستیهندگی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
عمل ساییدن
لغت نامه دهخدا
(سِ هََ دَ / دِ)
نافرمان و سخن ناشنو. (برهان). بی فرمان. (جهانگیری) ، ستیزه کننده. (برهان) (آنندراج). لجوج. (منتهی الارب). عنید. عنود. (ربنجنی) (دهار) :
بحیله چو روبه فریبنده بود
بکینه چو تیر ستیهنده بود.
بوالمثل بخاری.
، فریاد زننده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستیزندگی
تصویر ستیزندگی
خصومت، منازعه، مناقشه، لجاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهنده
تصویر ستیهنده
آنکه ستیز کند ستیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهنده
تصویر ستیهنده
متعصب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سهندگی
تصویر سهندگی
آلرژی
فرهنگ واژه فارسی سره