جدول جو
جدول جو

معنی ستپ - جستجوی لغت در جدول جو

ستپ
(سْ تِ)
جلگه های وسیع است که روئیدنی آن منحصر بعلف است و در تابستان تمام علف ها خشک شده جلگه بصحاری خشک مبدل میگردد. رجوع به استپ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستا
تصویر ستا
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، است، وستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستر
تصویر ستر
پوشاندن، پنهان کردن، پوشاندن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استپ
تصویر استپ
جلگۀ وسیع علفزار بدون درخت در نواحی نیمه خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سته
تصویر سته
ستوه، خسته، درمانده، افسرده، ملول، مقابل نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سته
تصویر سته
ستیز، جنگ وجدال، دشمنی و سرکشی، ناسازگاری، کشمکش، لجاج، عناد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استپ
تصویر استپ
فرمان ایست، بایست، نور بالای چراغ های جلو خودرو که معمولاً با دستۀ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل می شود، در ورزش فوتبال نگه داشتن و کنترل توپ با پا یا سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوپ
تصویر سوپ
خوراک آبدار که با آب گوشت، سبزیجات، هویج و امثال آن ها بپزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستا
تصویر ستا
ستایش، مدح، ثنا، پسوند متصل به واژه به معنای ستاینده مثلاً خودستا، برای مثال ستایشت به حقیقت ستایش خویش است / که آفتاب ستا چشم خویش را بستود (مولوی۲ - ۳۲۵)
نوعی ساز شبیه سه تار، برای مثال ستای باربد دستان همی زد / به هشیاری ره مستان همی زد (نظامی۲ - ۲۸۷)، از الحان قدیم ایرانی
سه لا، نوعی خیمه
سه عدد، ثلاثه، ثلاثۀ غساله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستر
تصویر ستر
قاطر، حیوانی بزرگ تر از خر و کوچک تر از اسب که از جفت شدن خر نر با مادیان به وجود می آید و برای سواری و بارکشی مخصوصاً در راه های سخت و کوهستانی به کار می رود، استر، چمنا، بغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سته
تصویر سته
انگور، میوه و خوراکی که شب بر آن گذشته و شب مانده شده باشد
میوه ای که پوستۀ نازک و میان آب دار و یک یا چند هستۀ کوچک دارد مانند انگور و هلو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
از روسی استپژ، نامی که روسها به هر جلگۀ وسیع گیاه ناک اروپا و آسیا دهند، میوه چیدن. (غیاث) ، از رنج دیگری برخوردن
لغت نامه دهخدا
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستل
تصویر ستل
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستر
تصویر ستر
پرده و حجاب و نقاب پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستد
تصویر ستد
ستدن اخذ دریافت. یا ستد و داد. ستدن و دادن خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوپ
تصویر سوپ
آبگوشت
فرهنگ لغت هوشیار
روسی رواد: زمین پست وبلند پرآب و سبزه کلاک زمین مسطح و پهناور علفزار جلگه بزرگ علفزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سته
تصویر سته
لجاج، ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستی
تصویر ستی
پولاد، آهنی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستا
تصویر ستا
ستایش و ستودن است که از دعا و ثنا و شکر و نعمت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم و جور، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستا
تصویر ستا
((س))
تنبوری که سه تار داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سته
تصویر سته
((س تَ))
لجاج، عناد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستی
تصویر ستی
زنی که خود را با شوهرش، که مرده باشد، در آتش اندازد و بسوزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستی
تصویر ستی
((سَ))
فولاد، آهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستا
تصویر ستا
((سَ))
ستایش، در ترکیب به معنی «ستاینده» آید، خودستا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استپ
تصویر استپ
((اِ ت ِ))
جلگه وسیع و بی درخت، علفزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستا
تصویر ستا
((سَ یا سُ))
مخفف اوستا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستر
تصویر ستر
((س تْ))
پوشش، حجاب، پرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستر
تصویر ستر
((سَ تَ))
استر، بغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستم
تصویر ستم
((س تَ))
ظلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استپ
تصویر استپ
((اِ سْ تُ))
فرمان ایست، بایست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سته
تصویر سته
((س تُ))
ستوه، خسته، درمانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم، جور
فرهنگ واژه فارسی سره