- ستونه
- ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند، حمله پرندگان شکاری (شاهین باز باشه و غیره) بسوی پرنده ای که قسمتی از پر و بال او را کنده باشند
معنی ستونه - جستجوی لغت در جدول جو
- ستونه
- ستون مانند، حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستون مانند
- ستونه ((سُ نِ یا نَ))
- ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر گرفته از بطانه آستر آستری
عمودی
آستانه
ستون کوچک، هر یک از دم گلهای فرعی که دارای آرایش خوشه یی هستند پایک هر گل فرعی که دارای آرایش خوشه یی باشد
مدح شده تمجید شده ستایش شده جمع ستودگان
گرم بودن، گرمی، تب زایمان (تب نفاسی)
در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم
مدح کرده شده، ستایش شده، پسندیده
((بَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
بتانه، خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه، زامسقه
آستان، درگاه، درگه، برای مثال گر از سوختن رست خواهی همی شو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو - ۴۲)
شست شماره شست جزر استوانه یی شکلی که سقف و اجزای بنا را نگاهدارد پایه سنگی یا چوی یا سیمانی که در زیر بنا سازند عمود، دیرک خیمه و جز آن، ستون مانندی که سیمهای هواپیما و بالها بان متصل شوند، واحدی از سربازان که پشت بر هم در مسیری حرکت کنند واحدی که ماموریتی خاص بعهده دارند: ستون امدادی. یا ستون پنجم. گروهی که در کشوری و به نفع کشوری بیگانه فعالیت کند جاسوسان. (از زمان جنگ داخلی اسپانیا این اصطلاح رایج شده) یا ستون فقرات. محور استخوانی طویلی که از روی هم قرار گرفتن 33 استخوان کوچک به نام مهره تشکیل شده و در ناحیه خلفی اسکلت انسان قرار دارد و نخاع را محفوظ میدارد و در حقیقت علاوه بر این که ستون اسکلت انسان است غلاف مطمئن و محکمی جهت نخاع شوکی محسوب میشود. مهره های ستون فقرات را از بالا به پایین بشرح ذیل تقسیم بندی کنند: ناحیه گردنی که شامل 7 مهره است 0، ناحیه پشتی که شامل 12 مهره است، ناحیه کمری که شامل 5 مهره است، ناحیه خاجی شامل 5 مهره که با هم جوش خورده و قطعه استخوانی بنام عجز بوجود آورده اند، ناحیه دنبالچه یی و آن از 4 تا 6 مهره به وجود آمده که بهم جوش خورده اند و استخوان واحدی بنام عصعص را تشکیل داده اند ستون فقار تیره پشت
پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند،
در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند،
دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد،
چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند،
بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، کنایه از پشتیبان، تکیه گاه
ستون پنجم: کنایه از گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند
ستون فقرات: در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره ها، تیرۀ پشت
در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند،
دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد،
چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند،
بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، کنایه از پشتیبان، تکیه گاه
ستون پنجم: کنایه از گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند
ستون فقرات: در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره ها، تیرۀ پشت
((سُ))
فرهنگ فارسی معین
پایه سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند، دیرک خیمه، دسته ای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند
خسته، درمانده، برای مثال خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱ - ۵۱)
افسرده، ملول، مقابل نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته
به ستوه آمدن: به تنگ آمدن، ملول شدن، خسته و درمانده و بیچاره شدن
به ستوه آوردن: به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردن
افسرده، ملول، مقابل نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته
به ستوه آمدن: به تنگ آمدن، ملول شدن، خسته و درمانده و بیچاره شدن
به ستوه آوردن: به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردن
موج زدن، حمله کردن