جدول جو
جدول جو

معنی ستوق - جستجوی لغت در جدول جو

ستوق
پارسی تازی گشته سه تو روکش زر درم نبهره سه تار ستار
تصویری از ستوق
تصویر ستوق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستون
تصویر ستون
رکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رتوق
تصویر رتوق
گرامی بودن ارجمندی، چیرگی، با آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوق
تصویر سبوق
پیش بر پیش پیشی گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوق
تصویر تسوق
بازار جستن بازار جست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحوق
تصویر سحوق
کویک دراز خرمابن دراز، ماچه خر دراز، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
شست شماره شست جزر استوانه یی شکلی که سقف و اجزای بنا را نگاهدارد پایه سنگی یا چوی یا سیمانی که در زیر بنا سازند عمود، دیرک خیمه و جز آن، ستون مانندی که سیمهای هواپیما و بالها بان متصل شوند، واحدی از سربازان که پشت بر هم در مسیری حرکت کنند واحدی که ماموریتی خاص بعهده دارند: ستون امدادی. یا ستون پنجم. گروهی که در کشوری و به نفع کشوری بیگانه فعالیت کند جاسوسان. (از زمان جنگ داخلی اسپانیا این اصطلاح رایج شده) یا ستون فقرات. محور استخوانی طویلی که از روی هم قرار گرفتن 33 استخوان کوچک به نام مهره تشکیل شده و در ناحیه خلفی اسکلت انسان قرار دارد و نخاع را محفوظ میدارد و در حقیقت علاوه بر این که ستون اسکلت انسان است غلاف مطمئن و محکمی جهت نخاع شوکی محسوب میشود. مهره های ستون فقرات را از بالا به پایین بشرح ذیل تقسیم بندی کنند: ناحیه گردنی که شامل 7 مهره است 0، ناحیه پشتی که شامل 12 مهره است، ناحیه کمری که شامل 5 مهره است، ناحیه خاجی شامل 5 مهره که با هم جوش خورده و قطعه استخوانی بنام عجز بوجود آورده اند، ناحیه دنبالچه یی و آن از 4 تا 6 مهره به وجود آمده که بهم جوش خورده اند و استخوان واحدی بنام عصعص را تشکیل داده اند ستون فقار تیره پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستور
تصویر ستور
اسب، حیوانات چارپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروق
تصویر سروق
دزد دزد سرگردنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سموق
تصویر سموق
بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهوق
تصویر سهوق
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوق
تصویر تسوق
بازار جستن و خرید و فروش کردن، بازارگرمی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستون
تصویر ستون
پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند،
در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند،
دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد،
چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند،
بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، کنایه از پشتیبان، تکیه گاه
ستون پنجم: کنایه از گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند
ستون فقرات: در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره ها، تیرۀ پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستور
تصویر ستور
حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چاروا
جمع واژۀ ستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتوق
تصویر فتوق
باران اندک، آگفت (آفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوق
تصویر متوق
سخت آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتوق
تصویر نتوق
فربه گشتن پر گوشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوق
تصویر تسوق
((تَ سَ وُّ))
بازاریابی کردن، بازارگرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستوه
تصویر ستوه
((سُ))
مانده، درمانده، افسرده، ملول، استوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستون
تصویر ستون
((سُ))
پایه سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند، دیرک خیمه، دسته ای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستور
تصویر ستور
((سُ))
چهارپا، حیوان بارکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستوه
تصویر ستوه
خسته، درمانده، برای مثال خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱ - ۵۱)
افسرده، ملول، مقابل نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته
به ستوه آمدن: به تنگ آمدن، ملول شدن، خسته و درمانده و بیچاره شدن
به ستوه آوردن: به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توق
تصویر توق
آرزو و خواستن، آرزومندگی شدن، کجی عصا و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوق
تصویر سوق
چارپا را راندن، بر ساق کسی زدن بازار، جای خرید و فروش کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوق
تصویر سوق
جای خرید و فروش کالا، بازار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوق
تصویر سوق
راندن، راندن چهارپا، کنایه از جهت دادن، راهنمایی و هدایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوق
تصویر سوق
((سَ))
راندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوق
تصویر سوق
بازار، جمع اسواق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستو
تصویر ستو
سه تو، سه تار، ستو، مسکوک مسی که روی آن آب طلا یا نقره داده باشند، پول قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوقدوس
تصویر استوقدوس
استخودس: یونانی کشه از داروهای گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار