خسته، درمانده، برای مثال خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱ - ۵۱) افسرده، ملول، مقابل نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته به ستوه آمدن: به تنگ آمدن، ملول شدن، خسته و درمانده و بیچاره شدن به ستوه آوردن: به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردنخسته، درمانده، برای مِثال خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱ - ۵۱) افسرده، ملول، مقابلِ نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته به ستوه آمدن: به تنگ آمدن، ملول شدن، خسته و درمانده و بیچاره شدن به ستوه آوردن: به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردن