جدول جو
جدول جو

معنی ستوه

ستوه
خسته، درمانده، برای مثال خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱ - ۵۱)
افسرده، ملول، مقابل نستوه، به تنگ آمده، بستوه، بسته
به ستوه آمدن: به تنگ آمدن، ملول شدن، خسته و درمانده و بیچاره شدن
به ستوه آوردن: به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردن
تصویری از ستوه
تصویر ستوه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ستوه

ستوه

ستوه
نام جادویی که ارجاسب برای تفحص احوال به ایران گسیل داشت. (مزدیسنا و... تألیف معین چ 1 ص 360) :
یکی جادویی بود نامش ستوه
گذارنده راه و نهفته پژوه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

ساوه

ساوه
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
ساوه
فرهنگ نامهای ایرانی

نستوه

نستوه
خستگی ناپذیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران گودرز پادشاه اشکانی، نام یکی ازسرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
نستوه
فرهنگ نامهای ایرانی