آخور. اصطبل. ستورخانه. آغیل. (زمخشری) : کسهاء یعقوب اندر کوشک نگذاشتند از بام ستورگاه لیث را بر سر کلوخی زدند سرش بشکست. (تاریخ سیستان). و گفت (ابوالفتح بستی) : من قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشم. (تاریخ بیهقی). لختی فرو رفتند ناگاه میخی آهنین پیدا آمد سطبر چنانکه ستورگاه را باشد. (تاریخ بیهقی). و این گل تا به خانه و کاشانه چنان نباشد که گل ستورگاه. (معارف بهاء ولد)
آخور. اصطبل. ستورخانه. آغیل. (زمخشری) : کسهاء یعقوب اندر کوشک نگذاشتند از بام ستورگاه لیث را بر سر کلوخی زدند سرش بشکست. (تاریخ سیستان). و گفت (ابوالفتح بستی) : من قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشم. (تاریخ بیهقی). لختی فرو رفتند ناگاه میخی آهنین پیدا آمد سطبر چنانکه ستورگاه را باشد. (تاریخ بیهقی). و این گل تا به خانه و کاشانه چنان نباشد که گل ستورگاه. (معارف بهاء ولد)
آن قسمت از ادارۀ لشکری که سلاحشان توپ است. (ناظم الاطباء). ادارۀ توپهای نظام. ادارۀ توپها و توپچیان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، جایی که توپها را در آن می گذارند. (ناظم الاطباء). قرارگاه توپها. محل تمرکز و نگهداری توپها. محل استقرار توپها در میدان جنگ
آن قسمت از ادارۀ لشکری که سلاحشان توپ است. (ناظم الاطباء). ادارۀ توپهای نظام. ادارۀ توپها و توپچیان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، جایی که توپها را در آن می گذارند. (ناظم الاطباء). قرارگاه توپها. محل تمرکز و نگهداری توپها. محل استقرار توپها در میدان جنگ
عمل ستوربان. کار ستوربان: که بجان ایمن باشد که دشمنان قصد جان کنند... و خواهد که ستوربانی فرماید بر جای باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 235). خواجه (احمد حسن) گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی گفت (ابوالفتح بستی) : ای خداوند مشک و ستوربانی مرا توبه آورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165)
عمل ستوربان. کار ستوربان: که بجان ایمن باشد که دشمنان قصد جان کنند... و خواهد که ستوربانی فرماید بر جای باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 235). خواجه (احمد حسن) گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی گفت (ابوالفتح بستی) : ای خداوند مشک و ستوربانی مرا توبه آورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165)