عمل ستوربان. کار ستوربان: که بجان ایمن باشد که دشمنان قصد جان کنند... و خواهد که ستوربانی فرماید بر جای باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 235). خواجه (احمد حسن) گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی گفت (ابوالفتح بستی) : ای خداوند مشک و ستوربانی مرا توبه آورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165)
آنکه تیمار اسبان کند، از عالم شتربان و پیلبان. (آنندراج) : گفت من ستوربان اویم... گفت مرا بسرای ستوربان خود فرود آوری و اکنون ستوربانت را برخوان. (تاریخ سیستان). اما او پسر عم من است نه ستوربان. (تاریخ سیستان). مهتر گفت: تو خر نداری ستوربانان بقلباق رفته اند تا گاه سلطانی بغارت بردارند. (تاریخ بیهقی). از جان کنند قیصر و چیپال بندگی پیش ستوربان تو و پاسبان تو. امیرمعزی (از آنندراج)