جدول جو
جدول جو

معنی ستمیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ستمیدن
(لَ گَ اَ تَ)
ظلم و بیداد کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامیان
تصویر سامیان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستهیدن
تصویر ستهیدن
ستیهیدن، لجاج کردن، گردنکشی، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهمیدن
تصویر سهمیدن
ترسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(شُ دَ)
ترسیدن. هراسیدن. ترس داشتن. (ناظم الاطباء). ترسیدن. (آنندراج) : ابرهه بسهمید از آن سخن و شگفت آمدش لفظ عبدالمطلب و بفرمود تا شتران را بازدادند. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ کَ دَ)
شکسته زبان سخن گفتن. فافا گفتن. لکنت داشتن زبان. گرفتن زبان. کژزبان بودن. و تمنده نعت فاعلی این مصدر است. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، آماسیدن. آماهیدن. ورم کردن. (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(لِ هَُپِهْ کَ دَ)
بو کردن و بوئیدن. (برهان). بوئیدن. (اوبهی). بو کردن. بوئیدن. بوی خوش دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَگَ اَ کَ دَ)
مخفف ستیزیدن. (آنندراج). تقاضا کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ستیزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ فُ هَِ تَ)
ستیزه کردن. (آنندراج). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن. بحث کردن. (ناظم الاطباء). لجاج. لجاجت. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). معاندت. (منتهی الارب) :
در کارها بتا ستهیدن گرفته ای
گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی.
بوشعیب.
من روزه بدین سرخ ترین آب گشایم
زآن سرخ ترین آب رهی را ده و مسته.
منوچهری.
تو نکوکار باش تا برهی
با قضاو قدر چرا ستهی.
سنایی.
در سخاوت چنانکه خواهی ده
لیکن اندر معاملت بسته.
سنایی.
رجوع به ستیهیدن شود.
، آواز بلند ساختن، بحث کردن، غریدن، سرائیدن، آزردن، لگدمال کردن و پایمال کردن صفوف را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرفیدن
تصویر سرفیدن
سرفه کردن، سلفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار را ندیده و نچشیده باشد، محبوب، مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفیدن
تصویر سلفیدن
سرفه کردن، پولی به عنوان رشوه یا تعارف پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهیدن
تصویر ستیهیدن
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم دیدن
تصویر ستم دیدن
تحمل ظلم کردن ستم چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوردن
تصویر ستوردن
تراشیدن (موی و غیره)، پاک کردن زدودن، محو کردن زایل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوهیدن
تصویر ستوهیدن
درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاندن
تصویر ستاندن
بدست آوردن، تحصیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانیدن
تصویر ستانیدن
چیزی از کسی گرفتن ستدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاییدن
تصویر ستاییدن
ستودن ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیدن
تصویر دامیدن
بر بالا رفتن، صعود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
آسوده، ساکن، بی حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
در خور سابیدن ساییدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازیدن
تصویر سازیدن
بنا کردن، پی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشمیدن
تصویر آشمیدن
مخفف آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستهیدن
تصویر ستهیدن
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستهیدن
تصویر بستهیدن
ستیزه ولجالت کردن، مجادله، منازعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمیدن
تصویر سهمیدن
بیم داشتن سخت ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجیدن
تصویر سنجیدن
برابر کردن، مقایسه کردن، وزن، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمیدن
تصویر سهمیدن
((سَ دَ))
سخت ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستمدیده
تصویر ستمدیده
مظلوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشمیدن
تصویر خشمیدن
ائتکال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
استراحت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره