- ستمکاره
- جابر، ظالم
معنی ستمکاره - جستجوی لغت در جدول جو
- ستمکاره
- ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
برای مثال گنه بود مرد ستمکاره را / چه تاوان زن و طفل بیچاره را؟ (سعدی۱ - ۵۱)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل ستمکار ظلم ستم
عمل ستمکار، ظلم و تعدی
متعدی و ظالم، جائر
کسی که کارش ستم کردن است، ستم کننده، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
متعدی، ظلم کننده
پارسی تازی گشته سه گاه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخت، اقبال، کرات آسمانی که در شب می درخشند، هر یک از اجسام نورانی آسمآنکه شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی
اختر، کوکب
خاکشی خاکشی خاکشیر
زشتی، زشت بودن، بدگلی
بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، کوکب، نجم، نجمه، ستار، استاره، تارا، جرم، نیّر، کوکبه
سه تار
نوعی خیمه
ستارۀ دریایی: در علم زیست شناسی جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، ستارۀ بحری
ستارۀ دنباله دار: در علم نجوم ستاره هایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آن ها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده می شوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنباله دار بی شمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت می کنند
ستارۀ سحابی: در علم نجوم عدۀ بی شمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آن ها به چشم می رسد
ستارۀ سعد: در علم نجوم ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
ستاره شمردن: کنایه از بیدار بودن شب تا صبح، شب زنده داری کردن
ستارۀ صبح: در علم نجوم ستارۀ سحر، ستاره سحری، ستارۀ زهره
ستارۀ قطبی: جدی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
سه تار
نوعی خیمه
ستارۀ دریایی: در علم زیست شناسی جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، ستارۀ بحری
ستارۀ دنباله دار: در علم نجوم ستاره هایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آن ها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده می شوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنباله دار بی شمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت می کنند
ستارۀ سحابی: در علم نجوم عدۀ بی شمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آن ها به چشم می رسد
ستارۀ سعد: در علم نجوم ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
ستاره شمردن: کنایه از بیدار بودن شب تا صبح، شب زنده داری کردن
ستارۀ صبح: در علم نجوم ستارۀ سحر، ستاره سحری، ستارۀ زهره
ستارۀ قطبی: جدی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
رنجها و سختیها و ناخوشی ها
((س رِ))
فرهنگ فارسی معین
اجرام نورانی در آسمان که نورشان به علت حرارت زیادشان می باشد، بسته به شدت حرارت رنگ ستاره ها فرق می کند، جرقه
ستاره سهیل بودن: کنایه از کم پیدا و دیریاب بودن
ستاره سهیل بودن: کنایه از کم پیدا و دیریاب بودن
((مَ کّ رِ))
فرهنگ فارسی معین
بسیار مکرکننده، حیله گر، بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می جویند
звезда
Stern
gwiazda
estrela
stella
estrella
étoile
bintang