جدول جو
جدول جو

معنی سترکش - جستجوی لغت در جدول جو

سترکش
(سُ تُ کِ)
برآشفتن، جلال باشد که در مقابل شکفتن و جمال است. (برهان). به معنی جلال است چه صفات جمال و هر چه در آن قهر و جبر باشد آن را صفات جلال گفته اند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکش
تصویر سرکش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
گردنکش، یاغی، نافرمان، کنایه از توانا، قوی، زورمند، برای مثال منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی - ۶/۴۲۶)، کنایه از سرافراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چترکش
تصویر چترکش
کسی که چتر بر سر پادشاه می گرفت، چتردار
فرهنگ فارسی عمید
قطعاتی از گلوله و خمپاره و مانند این ها که بر اثر انفجار پراکنده می شود، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ زَ دَ / دِ)
اشترکش. جزار. نحار. جزیر. که شتر را نحر کند. کسی که شترنحر میکند. (یادداشت مؤلف). قصاب. قاصب. هبهبی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به اشترکش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام محلی در درۀ کتول که در آنجا سروکش بومی است و جنگلی کوچک دارد. پایگاه و بوم این درخت نزد علمای فن مجهول بود تا در سال 1317 هجری قمریپرفسور گا او با جنگل کوچک آنرا در سروکش واقع در درۀ کتول یافت و اسم آن محل هم سورکش است. نام محلی در درۀ کتول. و موطن اصلی درخت سور (نوش) سورکش است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ گَ)
چتردار. (آنندراج). آن کس که چتر بدست گیرد و بر سر شاه یا صاحب مرتبه و مقامی نگاه دارد. کشندۀ چتر:
مه ز فلک چترکش شاه شد
چتر بهمسایگی ماه شد.
میرخسرو (از آنندراج).
، کنایه از صاحب علامت چتر که سلطان باشد. صاحب تاج و تخت:
بلبل اگر در چمن مدح تو گوید سزد
لیک چو طاوس نیست چترکش و تاجدار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
صمغی است سرخ بسیاهی مایل، و بعضی گویند صمغ درخت روم است و آن درختی است که مقل مکی میوۀ آن است و بعضی دیگر گویند که صمغ درخت زیتون است و آن گرم و خشک است و نزله را نافع میباشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
سپردار. (ناظم الاطباء) : روزی سخت باشکوه بود وحاجبی و چند سپاهدار و سپرکشان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376). قریب سی سپر به زر و سیم دیلمان و سپرکشان در پیش او می کشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133).
تیغها صیقل خورشید سپرکش گردند
نیزه ها دامن گردون زره ور گیرند.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
تیر کش _ تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
نافرمان، مغرور، گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
((تَ کَ یا کِ))
تیردان، جعبه یا کیسه ای که در آن تیرهای کمان را جا می دادند و به پهلو می آویختند، هر تکه ای از نارنجک، خمپاره یا بمب که در اثر انفجار از آن جدا شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
((سَ. کَ یا کِ))
عاصی، یاغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
یاغی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
Insubordinate, Hotheaded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
colérique, insubordonné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نوعی گلابی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
hasira, asiye tiifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
aceleci, itaatsiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
短気な , 反抗的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
חם מזג , סרבן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
성급한 , 불순종하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
cepat marah, tidak patuh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
गुस्सैल , अवज्ञाकारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
вспыльчивый , непокорный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
opvliegend, ongehoorzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
irascible, desobediente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
irascibile, insubordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
irascível, insubordinado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
暴躁的 , 不服从的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
wybuchowy, niesubordynowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
запальний , непокірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
hitzig, ungehorsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
หัวร้อน , ดื้อ
دیکشنری فارسی به تایلندی