- ستره
- پوشش و آنچه بدان خود را از چیزی بپوشند
معنی ستره - جستجوی لغت در جدول جو
- ستره
- آنچه خود را با آن می پوشانند، پوشش
- ستره
- تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
- ستره ((سُ رِ یا رَ))
- آن چه که بدان پوشیده شوند، جمع بستر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قلمرو، حیطه، وسعت، محدوده
آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ
اره کوچک
اره دستی، ارۀ کوچک، داس کوچک
تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
جوال مانندی که ازچوب ونی بافته باشند وبرپشت الاغ گذارند وبوسیلهءظن خشت وآجر وخاک حمل کنند
((هَ تَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
جوال مانندی که از چوب و نی بافته باشند و بر پشت الاغ گذارند و به وسیله آن خشت و آجر و خاک حمل کنند
ظرفی که با چوب و تخته درست می کنند و بر پشت الاغ می گذارند و با آن خشت و خاک یا چیزهای دیگر جا به جا می کنند
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخت، اقبال، کرات آسمانی که در شب می درخشند، هر یک از اجسام نورانی آسمآنکه شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سرخه، پرنده ای خوش آواز با پرهای سبز و زرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
عظیم
مونث ساتر پوشاننده مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
اختر، کوکب
بامداد خنک
تار جامه، نیکویی پرده ایست از موسیقی
هوشبام بامداد دروغین جمع ساحره جادوگران: طلسم سحره فرعون ببستی (دیو گاو پای)
زن پوشیده و پاکدامن
قوی هیکل، بزرگ، عظیم
حک شده، برکنده، تراشیده
گرفته اخذ شده دریافت شده
فرمانبردار، بیگار کسی که او را به بیگاری (کار بی مزد) گرفته باشند، خریش خنده خریش کسی که او را دست انداخته و ریشخند کنند مجرگ بیگارگیر، ریشخندگر افسوسگر مطیع فرمانبردار، مقهور زیردست، کسی که مورد ریشخند واقع شود مسخره، کسی که بکار بیمزد و مواجب گمارده شود، ستور یا کشتی که بار و بنه شاه را مفت و بدون پرداخت کرایه حمل کند، زیر دست، کار بیمزد و اجرت، تمسخر لاغ فسوس
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
گندمگون بودن
سرفه، آغاز کار زفتگون از رنگ ها، دما یکان گرمی
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند
نشان بزرگی و رفعت آن هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است