جدول جو
جدول جو

معنی ستخ - جستجوی لغت در جدول جو

ستخ
(سَ تِ)
بمعنی ستیخ که راست باشد. (آنندراج). رجوع به ستیخ و ستیغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستخیز
تصویر ستخیز
روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز وانفسا، طامة الکبریٰ، یوم دین، روز پسین، یوم التلاقی، قارعه، روز امید و بیم، نشور، یوم الحساب، رستخیز، روز بازپرس، یوم التّناد، روز درنگ، روز جزا، یوم النشور، یوم القرار، یوم الجمع، یوم الدین، یوم السبع، رستاخیز، فرجام گاه، روز بازخوٰاست، روز رستاخیز، روز شمار، یوم الحشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستخر
تصویر ستخر
استخر، آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستخ
تصویر بستخ
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، مصطکی، رماست، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستخوان
تصویر ستخوان
استخوٰان، هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عظم، سخوٰان
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تِ دِ)
اسم جزیره ای است در غالاطیا (گالانتی) که در آن گیاه اسطوخودوس میروید. (ترجمه فرانسۀ ابن البیطار، ذیل کلمه اسطوخودوس). رجوع به کلمه قبل و رجوع به اسطوخودوس شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تِ دِ)
گیاهی است. کلمه اسطوخودوس مشتق از این نام است بعلت اینکه این گیاه در این جزیره (ستخادس) میروید. (ترجمه فرانسۀ ابن البیطار، ذیل کلمه اسطوخودوس). و رجوع به اسطوخودوس و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ سَ / سِ)
غربال که بدان چیزها بیزند و بعربی هلهال خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مخفف رستخیز است که محشر و قیامت باشد. (برهان) (آنندراج) :
بجان من بر، ستخیز کرد لشکر عشق
چنانکه لشکر طالوت کرد بر جالوت.
طیّان
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / سُ خوا / خا)
مخفف استخوان است و بتازی عظم گویند. (برهان) :
اندر شکمش هست یکی جان و سه تا دل
وین هر سه دل او را ز سه پاره ستخوان است.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 8).
دو سر اندر شکم هر یک نه بیش و نه کم
نه در ایشان ستخوانی نه رگی نه عصبی.
منوچهری.
آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جایی فکند دور و نگردد نگرانشان.
منوچهری.
زستخوان ماهی همی بر کنار
بد افکنده هر یک فزون از چنار.
اسدی.
درختانشان تاک و دیوار و بام
ز ستخوان ماهی بد و عود خام.
اسدی.
رجوع به استخوان شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
مخفف استخر است که تالاب و آبگیر باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). رجوع به استخر و اصطخر و صطخر شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
نام قلعه ای است مشهور در فارس که جمشید ساخته است وچون در آن تالاب بزرگی هست بنابر آن بدان نام خوانندو صطخر معرب آن است. (برهان). قلعه ای است مشهور بفارس که جمشید ساخته و چون در آن کوه تالاب بزرگی بود بدان نام خوانده شده و شهر ستخر در حوالی آن است که دارالملک پادشاهان کیان بوده. (آنندراج) :
ز کرمان بیامد ز شهر ستخر
بسر بر نهاد آن کئی تاج فخر.
فردوسی.
چنین تا بشهر ستخر آمدند
ز شاهی همی داستانها زدند.
فردوسی.
رجوع به استخر و اصطخر و صطخر شود
لغت نامه دهخدا
پوست باز کردن، گذشت و آخر شدن، ماه، روز آخر ماه، روز باز پسین ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سته
تصویر سته
لجاج، ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنخ
تصویر سنخ
بنیاد، اصل، بیخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمخ
تصویر سمخ
خستن گوش زخم کردن گوش، شکوفه برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ
تصویر سرخ
قرمز رنگ، رنگ قرمز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستد
تصویر ستد
ستدن اخذ دریافت. یا ستد و داد. ستدن و دادن خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستر
تصویر ستر
پرده و حجاب و نقاب پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستل
تصویر ستل
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم و جور، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتخ
تصویر پتخ
مبهوت، متحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستی
تصویر ستی
پولاد، آهنی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه، بلندی سر کوه. یا ستیغ خاصره. تاج استخوان خاصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت
تصویر سخت
دشوار، سفت، خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبخ
تصویر سبخ
خواب ژرف، دور شدن، تن آسانی شوره زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستا
تصویر ستا
ستایش و ستودن است که از دعا و ثنا و شکر و نعمت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستخر
تصویر ستخر
استخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستخوان
تصویر ستخوان
استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستخیز
تصویر ستخیز
رستخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوخ
تصویر سوخ
پیاز بصل، پیازی که زیر زمین است مانند پیاز نرگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم، جور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرخ
تصویر سرخ
احمر، قرمز
فرهنگ واژه فارسی سره